پاییزه خزون پارت ۳۸

2.7
(3)

 

 

پاییزه خزون

_بااینکه پرو میشی ولی باشه

_ببین من یک دهنی از تو سرویس کنم ، که اینقد سرتق نباشی اینجوری جوابه منو بدی
_ببخشید جنابعالی؟
_علی چپ برا الان مناسب نیست عزیزم ، ملتفت شدی؟
_نشدم
_عه میخوای ببرمت دکتر؟
با تعجب گفتم دکتر برا چی؟
_دکتر زنان دیگ
تا چند ثانیه هنگ بودم که تازه گرفتم چی میگه ،بیشورررر
_خیلی بیشوری آرمین ،کاری نداری آراز اومد دنبالم
_شوخی کردم بابا
_لطفا دیگ از این شوخیا نکن
یدفعه جدی شد وگفت
_ساحل فردا حرفای مهمی دارم امیدوارم بهانه نتراشی برای قرارمون
_نمیتراشم
_آفرین ماه من ،برو خدا به همرات… گوشیتم دمه دست باشه که اگه نباشه به ولای علی فردا دمار از روزگارت درمیارم
_باشه بابا …چقد دلت پره
_تازه کجاشو دیدی؟
_بای مزاحم
_خداحافظ بوزینه …
هوف چقد حرف زد مغزم داره میاد تو دهنم ، ماشین اراز و دیدم که چراغ بالا زد به سمت مزداتیریش رفتم و دره عقبو بازکردمو سوار شدم
_به سلاممم ،چطورید بچها
سمانه گفت
_سلام خواهر شوهر، مارو نمیبینی خوشی… بابا هلاک کردی خودتو که از کار
_فداتشم ،هوف حسابی درگیرم …
_سلام عرض شد ساحل خانم
_سلام داداشی خوبی ؟!
_فدا مدا ،ساحل خوبی!!!! رنگ به روت نمونده که….
_خوبم بابا هیچیم نی ، فقط بریم یه چی بخوریم که ناهارم درست حسابی نخوردم
_علی و مهرشاد اینا تو سفره خونه نشستن تا ما برسیم …
_پس راه بیوفت بریم
تا خوده اونجا با اینکه خیلی خسته بودم ولی با بچها گپ زدیم و خندیدیم با اینکه خسته و گرسنه بودم ولی سعی کردم چیزی بروز ندم اینا که گناهی نداشتن، داشتن؟؟از ماشین پیاده شدیمو سه تفنگ دار به سمته سفره خونه رفتیم اراز بچها رو سریعتر از ما دید دست در دست سمانه به سمت بچها پرواز کردنو منم مثه لاک پشت پشتشون راه افتادم سرگیجه امونمو بریده بود ، ولی بروز ندادم که دوباره نگرانشون نکنم …..با بچها سلام و احوال پرسی کردیمو شام خوردیم ، بعده شام… بچها قلیون و چای سفارش دادن…

مشغول گپ زدن بودیم با بچها که یه دفعه متوجه شدم بچها هی بهم چشمک میزدن، و چشم و ابرو میان …بعده غرو قمزه اومدنشون علی که بزرگتر از همشون بود شروع کرد به حرف زدن
_خوب بچها ،امشب شبه خیلی خوبی بودش و خوش گذشت ولی ، خوب این دورهمی یه دلیلم داشته و اونم ساحل بود ….
متعجب بهشون نگاه کردم من چه دلیلی میتونم داشته باشم آخه
_ببین ساحل جان درسته مامان بابا فوت شدن ….ولی این تنها بودن اصلا به صلاحت نیست، ت ام جای خواهرمی مثه خواهر نداشتم همیشه دوست داشتم…. ولی نمیشه تا ابد اینجور ادامه داد، آدم همدم میخواد برا تنهاییاش ۱ هفته پیش خانواده آقای رضایی به آراز زنگ زدن اجازه بگیرن برای خاستگاری آراز گفته باید با ساحل حرف بزنم و ..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان درد_شیرین 3.5 (11)

بدون دیدگاه
    ♥️خلاصه: درد شیرین داستان فاصله‌هاست. دوریها و دلتنگیها. داستان عشق و اسارت ، در سنتهاست. از فاصله‌ها و چشیدن شیرینی درد. درد شیرین داستان فاصله. دوری ها و دلتنگی ها. داستان عشق و اسارت…

دانلود رمان پاکدخت 3.4 (17)

بدون دیدگاه
    خلاصه: عزیزترین فرد زندگی آناهیتا چند میلیارد بدهی بالا آورده و او در صدد پرداخت بدهی‌هاست؛ تا جایی که مجبور به تن فروشی می‌شود. اولین مشتریش سامان معتمد…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x