رمان مادمازل پارت(پایانی)

۲ دیدگاه
    نفس عمیقی کشیدم اره من ازش متنفرم نبودم دیگه نبودم حتی این روزها کلافه بودم که چرا دیگه بههم اهمیت نمیده و نازمو نمیکشه  اما شرایط ما همین…

رمان مادمازل پارت ۲۲۱

۵ دیدگاه
    دلخور و مایوس نگاهم کرد. چنان چه انگار انتظار شنیدن هر حرفی رو از طرف من داشت جز اینکه با صراحت قاتل صداش بزنم!   سرش رو با…

رمان مادمازل پارت ۲۲۰

۲ دیدگاه
    جمله ی  من اونقدر رک و صریح و تند بود که در لحظه دهن باز کرد داد و قال راه بندازه اما به سختی خودش رو کنترل کرد.…

رمان مادمازل پارت ۲۱۹

بدون دیدگاه
    مسواک  که زدم باز اومدم که  فارغ از تمام کارها لم بدم رو کاناپه  و حواسمو با چیزهای فرعی و الکی پرت کنم و ذهنمو از تلخی ها…

رمان مادمازل پارت ۲۱۷

بدون دیدگاه
    نفسش عمیق و آه مانندی کشید. چنددقیقه ای بدون حرف کنارهم نشستیم تا اینکه   به خودش اومد  و با شکستن سکوت گفت:     -من یک درصد احتمالا…

رمان مادمازل پارت ۲۱۵

بدون دیدگاه
    هاج و واج نگاهش کردم. تو دنیا آخه میشد موجودی پررو تر از  فرزام دید؟ فرزامی که حتی حالا هم اخلاقهای گند و مزخرفش رو نمیخواست کنار بزاره…