رمان اردیبهشت پارت ۳۹3 سال پیش۸ دیدگاه از پس شیشه ی خیس پسر جوونی رو دید که می دوید به طرفش … بعد در ماشین رو باز کرد . آرام هین بلندی کشید و خودش…
رمان اردیبهشت پارت ۳۸3 سال پیش۳ دیدگاه پای آرام گیر کرد به لبه ی داخلی ماشین ، سکندری خورد . نزدیک بود روی آسفالت خیس فرود بیاد که فراز اونو کشید بالا و روی پاهاش…
رمان اردیبهشت پارت ۳۷3 سال پیش۳ دیدگاه فصل دهم : ساعت یک عصر … آرام نشسته بود روی چمن های پارک ، نزدیک درخت تنومندی که روی تنه اش کفشدوزک های پلاستیکی غول پیکر…
رمان اردیبهشت پارت ۳۶3 سال پیش۴ دیدگاه *** ارمغان اومده بود به دیدنش … . هر دو روی لبه ی تخت مفروش توی حیاط نشسته بودن . ملی خانم چای برده بود براشون و…
رمان اردیبهشت پارت ۳۵3 سال پیش۳ دیدگاه برای دقایقی آرام هیچ کاری نکرد . همونطوری نشسته لبه ی تختخوابش ، با دستهایی که روی پاهاش گذاشته بود و نگاهی بی حالت به درِ بسته ……
رمان اردیبهشت پارت ۳۴3 سال پیش۳ دیدگاه *** ملی خانم نشسته بود پایین تخت آرام … رنگ به چهره نداشت ، دست هاش می لرزید … با دست های لرزونش داشت لقمه ی کتلت و سبزی…
رمان اردیبهشت پارت ۳۳3 سال پیش۲ دیدگاه ارمغان هینی کشید و از جا پرید … بعد رد صدا رو گرفت و بلاخره اونو توی تراس اتاق خوابش پیدا کرد … . فراز توی جکوزی…
رمان اردیبهشت پارت ۳۲3 سال پیش۴ دیدگاه دستاش دور بدنش رها شد … چند قدم به عقب تلو تلو خورد و باز روی مبل نشست . ملی خانم عین یک تکه زغال گداخته شده بود…
رمان اردیبهشت پارت ۳۱3 سال پیش۷ دیدگاه – داره جدی میگه مامان ؟ … راستی راستی میخواد نامزدیمو بهم بزنه ! شوخی نداره ! ملی خانم کنار تن لرزون دخترش زانو زد … دستش…
رمان اردیبهشت پارت ۳۰3 سال پیشبدون دیدگاه و موبایل اونو از بین انگشتاش بیرون کشید . فراز مقاومتی نکرد … گوشی رو به نگهبان سپرد و کف دستاشو روی زمین گذاشت تا بتونه روی زانوهاش…
رمان اردیبهشت پارت ۲۹3 سال پیش۷ دیدگاه توی قلب آرام انگار هزار تا پروانه ی ریزه میزه و رنگی به پرواز در اومدن … برق توی چشماش دوباره جون گرفت . لیوان چاییشو گذاشت روی…
رمان اردیبهشت پارت۲۸3 سال پیش۵ دیدگاه آرام به سرعت کوله اش رو روی مبل انداخت و بعد پرید و پشت پنجره ایستاد . گوشه ی پرده رو با احتیاط کنار زد و توی حیاط…
رمان اردیبهشت پارت۲۷3 سال پیش۱ دیدگاه میخواست بجنگه … بره مشاوره ، حرف بزنه … میخواست رازش رو به مجید بگه و همچنان برای داشتنش بجنگه ! نفس عمیقی کشید و بعد کیفش…
رمان اردیبهشت پارت۲۶3 سال پیش۳ دیدگاه آرام غش غش از ته دلش خندید … نگاهِ ملایم و عاشق مجید سُر خورد روی انحنای لب های قشنگش . – بیا بریم توی ماشین…
رمان اردیبهشت پارت ۲۵3 سال پیش۵ دیدگاه فصل هشتم : ” از او پرسیدم : آیا صدمه ای ندیده اید ، آقا ؟ تصور می کردم داشت فحش می داد … ولی مطمئن نیستم…