رمان اردیبهشت پارت آخر

9 دیدگاه
      – بچرخ این طرف ، خوشگلم ! میخوام گردنبند رو روی گردنت ببینم !     آرام چرخید به سمتش … فراز با لذت به درخشش الماس…

رمان اردیبهشت پارت ۱۴۲

1 دیدگاه
      جلو رفت و مقابل پاهای آرام زانو زد .   – میدونی توی فکر بودم بزرگ ترین عروسی دنیا رو برات بگیرم ؟ … همه رو  …

رمان اردیبهشت پارت ۱۳۹

2 دیدگاه
        آرام مکثی کرد و بعد از میون انبوه مژه های ریمل خورده اش نگاهی به فراز انداخت … بعد لبخند زد . بازی با کلمات ……

رمان اردیبهشت پارت ۱۳۷

بدون دیدگاه
      آرام نفس عمیق و اندوهباری کشید … بعد پاهاش رو جمع کرد توی بغلش و پیشونی دردمندش رو روی زانوهاش گذاشت . هجوم وحشیانه ی آدرنالینی که…

رمان اردیبهشت پارت 131

1 دیدگاه
    و بعد مشغول خشک کردن استکانها شد . آرام گفت : – من شاید برم بیرون . در جریان باشید لطفاً … دیگه مهمونخونه نمیام . حوصله خداحافظی…

رمان اردیبهشت پارت 130

2 دیدگاه
    نمیزد ، مبادا اشکهایی که همه عمر نریخته بود از چشمانش سرازیر بشه . همین حاال هم غروری براش باقی نمونده بود … همین حالا هم به اندازه…