رمان اردیبهشت پارت ۶۹ 4 (32)2 سال پیش۵ دیدگاه سوال ناگهانی ملی خانم … سیبک گلوی فراز بالا و پایین غلتید ، برای چند لحظه نمی دونست چی بگه . – می گی به دختر من…
رمان اردیبهشت پارت ۶۸ 4.7 (20)2 سال پیش۱ دیدگاه دست های ملی خانم از حرکت ایستاد … نفس عمیقی کشید … بعد گفت : – نه … من باید بیفتم به دست و پات ! ……
رمان اردیبهشت پارت ۶۷ 4.4 (20)2 سال پیش۶ دیدگاه آرام مجبور شد بایسته … دستش رو عقب کشید ، بی حوصله گفت : – اه … چیه ؟ – کجا داری می ری ؟ …
رملن اردیبهشت پارت ۶۶ 5.1 (15)2 سال پیشبدون دیدگاه لرزشی خفیف و هیستریک عضله های صورت فراز رو سفت و منقبض کرده بود . نفس تندی کشید و به سختی گفت : – چی شده ؟ … باز…
رمان اردیبهشت پارت ۶۵ 4.2 (21)2 سال پیشبدون دیدگاه فصل شانزدهم : بعد از مدتها باز هم خواب مجید رو دید … خیلی گنگ و مبهم . توی خوابش با همدیگه وسط یک دشتِ یک دست…
رمان اردیبهشت پارت ۶۴ 4.5 (21)2 سال پیشبدون دیدگاه سهره پوزخندی زد : – اوه … جدی ؟ … پس معلومه خیلی هم بی خبر نیستی ! … حالا نظرت چیه ؟ فراز چیزی نگفت…
رمان اردیبهشت پارت ۶۳ 4.7 (15)2 سال پیش۳ دیدگاه *** شونزده … هیفده … هیجده … نوزده … بیست ! سرشو از آب بیرون آورد و با نفس بلند و عمیقی هوا رو درون ریه هاش فرو…
رمان اردیبهشت پارت ۶۲ 4.4 (27)2 سال پیش۱ دیدگاه – اسکل تویی که قدرت ذهن رو دستکم گرفتی ! یکی هست ته یک روستای دور افتاده و بدون امکانات … احساس خوشبختی می کنه ! چرا ؟…
رمان اردیبهشت پارت ۶۱ 4.5 (22)2 سال پیش۱ دیدگاه انگشت شصتش رو کشید روی لبِ پایینی آرام . آرام سرش رو کنار کشید ، اضطراب راه گلوشو درهم فشرده بود . عضلاتِ بدنش رو از روی…
رمان اردیبهشت پارت ۶۰ 4.2 (31)2 سال پیش۳ دیدگاه فصل پونزدهم : سوم خرداد بود و هوا هنوز خنکای اردیبهشتی که گذشته بود رو با خودش داشت . فراز سوار تاکسی فرودگاه … کمی شیشه رو…
رمان اردیبهشت پارت ۵۹ 4.4 (21)2 سال پیش۳ دیدگاه قلب آرام داشت از جا کنده می شد ، هجوم اشک رو پشت پلک های داغش حس کرد . دلتنگیش برای کیمیا باز اوج گرفت … ولی نه…
رمان اردیبهشت پارت ۵۸ 4.6 (31)2 سال پیش۲ دیدگاه آرام ناباور لب زد : – فراز ! – نفس فراز ؟! آرام بلافاصله تماس رو قطع کرد … . داشت دیوونه می شد…
رمان اردیبهشت پارت ۵۷ 4.3 (24)2 سال پیش۱۷ دیدگاه – آجی … برگشتی خونه بلاخره ! دلم برات قد یه نخود شده بود ! آرام برادرش رو توی بغلش گرفت و روی موهای کوتاهش رو…
رمان اردیبهشت پارت ۵۶ 4 (23)2 سال پیش۱ دیدگاه توی چشمهای ملی خانم برق ملایمی نشست که برای آرام خوشایند نبود … حسی بود ، انگار مصالحه بود … آتش بس بود ! – ازش دل…
رمان اردیبهشت پارت ۵۵ 4.8 (25)2 سال پیش۱ دیدگاه سرش رو باز پایین انداخت ، بسیار سعی می کرد نگاهش با نگاه فراز تلاقی نکنه … بر خلاف فراز که هنوز لب به چیزی نزده بود و…