رمان شاهزاده قلبم پارت 33

۵ دیدگاه
+آرسااام آرسااام..! ای بابا بیدار شو دیگه خواب به خواب نرفتی که! غلتی زد و ساعدشو گذاشت رو چشماش خیلی بی حوصله و خوابالو با صدای دورگش گفت: ــ دلوین…

رمان شاهزاده قلبم پارت 32

۷ دیدگاه
دلوینمممم🥺🍃 + استاد کاترینو میشناسی بهت زده و متعجب پرسید ــ چ..چطور مگه؟! نفسمو کلافه بیرون فرستادم +خودتو به اون راه نزن میدونم نامزد اهورا بوده … فقد میخواستم از…

رمان شاهزاده قلبم پارت 31

۶ دیدگاه
کیارش ــ خیلی خوشحالم براتون … پایدار ! هیلدا ام لبخند مهربونی زد و حرفشو تایید کرد تشکر کردیم و مشغول خوردن نهار شدیم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 بارمان ، رادمان ، کیارش…

رمان شاهزاده قلبم پارت 30

۴ دیدگاه
بارمان نگاهش شیطون شد و آروم گفت: ــ داش الان تو خواب میکشنش بیدارش نمیکنی؟! همه آروم خندیدیم و آرتا گفت: ــ نه … بذار بخوابه خیلی خستس امروز زیاد…

رمان شاهزاده قلبم پارت 29

۱۳ دیدگاه
لبخند ریزی تحویلم داد … بعد خوردن غذا رفتیم عمارت آرسام و کاترینو جلوی در دیدیم با عصبانیت از پشت دندونای چفت شدش غرید ــ این اینجا چیکار میکنه؟! مار…

رمان شاهزاده قلبم پارت 27

۱۰ دیدگاه
چشامو ریز کردمو کنجکاوانه پرسیدم : +چه مشکلی؟! چه دوراهی؟! نفسشو بیرون فرستاد و درو بست . اومد کنارم رو تخت دراز کشید … دستشو بین موهام نوازشوار میکشید و…

رمان شاهزاده قلبم پارت 26

بدون دیدگاه
چشم غره ای بهم رفت و گفت: ــ اوکی مرسی … من خیلی گشنمه بریم ناهار؟! دستشو گرفتم… +منم خیلی گشنمه رفتیم سمت آشپز خونه و به آلیا گفتم واسمون…

رمان شاهزاده قلبم پارت 25

۴ دیدگاه
لبخند ریزی زدمو گفتم: ــ منم مال تو! سرشو به دیوار تکیه داد و دوباره آب دهنشو قورت داد … سیب گلوش بالا پایین شد و برای هزارمین بار از…

رمان شاهزاده قلبم پارت 23

۶ دیدگاه
نشستم کنارش و از شکلات تلخی که میدونستم عاشقشه و حسابی حالشو جا میاره شروع کردم… +دلوین دهن مبارکتو باز کن لبخند ریزی زد و گفت: ــ اممممم آرسام از…

رمان شاهزاده قلبم پارت 22

۳ دیدگاه
رومو کردم سمتش و آروم گفتم: +هیچی … مرسی که حقیقتو گفتی…! ــ دلوین! من .. من به خاطر مرگ هیلدا متاسفم اینو گفت و قطره اشکی از چشماش چکید…

رمان شاهزاده قلبم پارت 21

۱۱ دیدگاه
✓♡آرسام♡✓   نشسته بودم تو کافه و داشتم قهوه تلخمو مزه مزه میکردم   سیگارمو روشن کردمو پوک عمیقی زدم تو فکر بودم   چجوری تونست دروغ بگه؟! چجوری تونست…

رمان شاهزاده قلبم پارت 20

بدون دیدگاه
ناخوداگاه اخم غلیظی رو پیشونیم جا خوش کرد و با عصبانیت زیادی که تو صدام بود گفتم: +گفتم دکتر بگه! مگه تو دکتری؟! با چشم و ابرو به دکتر اشاره…

رمان شاهزاده قلبم پارت 19

۷ دیدگاه
هیلدا ــ آرسام جون من مواظب خودت و دلوین باش … شاهین آدم خطرناکیه و ممکنه جاسوس براتون گذاشته باشه سرمو به معنی باشه تکون دادم و دلوین رفت سمت…