صبح زودرضوانه بیدارم می کند هنوزویندوزم بالانیامده که داخل حمام پرت می شوم بعدش جبوی میز آرایش زیردست رضوانه چرت می زنم رضوانه ضربه ای به شانه ام می زند:ببین…
لباس هایم راعوض می کنم تنها راهی که به ذهنم می رسد کیهان است یک باردوبار بار سوم جواب می دهد:الو…تندتندشروع به صحبت می کنم:کیهان اطلاعات شرکت کیارش روفروختی به…
به محض بازکردن درتوسط نگهبان بادومسیرخانه راطی می کنم از پله های اضطراری پشت ویلابه طرف اتاق حاج آقامی روم درش رابازمی کنم روی ویلچرش نشسته وخیره به شهریست که…
نخودی می خندم خودم را در آغوشش پرت می کنم روی پنجه پاهایم می ایستم ودستانم رادورگردش حلقه می کنم:نمی خوام برم بیرون…چراهرموقع نگات می کنم فکرمی کنی یه چیزی…
به طرف کتابخانه وگاوصندوق می روم ناامید می شوم روی میز وسط داخل شکلات خوری نقره ای شکلات های پشمکی مراازخودبی خودمی کند روی مبل های راحتی چرم می نشینم…
بدون حرف از ناتالی برگه های دستش رامی گیرد بیرون می رود:اینقدراز کیارش می ترسی؟باچشمانم قصدتکه تکه کردنش رادارم:کارتونمی گی؟اشاره می کند:بشین…پله هارادوتایکی بالامی آیم بادیدن کیارش که ازاتاقش بیرون…
من هم سلام می کنم ارغوان به شوخی می گوید:شما دوتا خوب دونفره این بچه رو انداختید به جون من رفتید خوش می گذره؟کیارش می خندد:اِ..مامان بده شما رو با نوه…
عصبانی هستم:بس کن دیگه همون پسره ای که می گی الان نامزد خواهرته….دستی داخل چشمانش می کشد:چی بگم؟!غذا دست نخورده می ماند می رود داخل نشیمن صدایTvمی آید باخودم می…
کیارش….اولین کاری که می کند یقه تیرداد را می گیرد مشتی در صورتش می زند که با هین من همراه است:کیارش دیوونه ولش کن..کیارشششششش بلند می شود بازویم را محکم…
نگاهش می کنم:حالا چی شده منو از خوابم زدی؟در را می بندم روی لحاف می نشینم:باهم حرف بزنم؟تا صبح بیدارباشیم؟چشمانش گرد می شود:چی زدی؟ساقیت موتوریه؟نه که بین راه جواب سربسته…
تیرداد:سبحان کارپیداکردی؟سبحان لبخندی می زند:نه مهندس با همین گوسفندا می گذرونم…هنوز نتوانستم از تیرداد بپرسم سبحان را از کجا می شناسد:خیله خب رضایی رانندم زنش دم زا بوده رفته مرخصی…