راحله کمی بعد با صدایی خشمگین میغرد: – خجالت نمیکشی تو؟ آرش وا رفته نگاهش میکند. هرچه بیشتر میگذرد بیشتر نمیفهمد دارد چه اتفاقی میافتد! راحله بیش از پیش به…
الان وقتش نبود! نمیتوانست ریسک کند. سوگند تمام آرامش از دست رفتهاش بود. سوگند نیمهی گمشدهاش بود. چطور میتوانست روی داشتنش ریسک کند؟ سوگند با دیدن اخم…