رمان در مسیر سرنوشت پارت ۲۳

۱ دیدگاه
نمیدونم چقد راه رو پیاده گز کردم ولی میدونم اونقدی هست که پاهام بدجور درد گرفته.. رو نیمکت میشینم و کیفمو بغل میکنم… هوا خیلی سرد، هم سرد و هم…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۲۰

۴ دیدگاه
با شنیدن صدای زنگ آیفون دست از جارو کشیدن بر میدارمو سمتش میرم…. _ کیه؟ چرخیدم طرفشو میگم: مامانته…. ابروهاش بالا میپره و میگه: مامانم!؟ _ آره خودشه… ولی نمیدونم…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۱۹

۴ دیدگاه
_ نمیخواد ناهار درست کنی از بیرون یه چیزی میارم…. نمردیم این جمله رو از آقای مثلا شوهر شنیدیم… چیزی نمیگم که وارد اتاق میشه و کنار رختخوابم رو زانو…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۱۸

۳ دیدگاه
جلوی آینه قرار میگیرم و خودمو نگاه میکنم… کبودی گونم خیلی تو چشمه… گوشه ی لبم هم پاره شده.. دستت بشکنه الهی…. اب که میزنم صورتم از درد جمع میشه…..…
در مسیر سرنوشت

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۱۷

۴ دیدگاه
جلوتر میاد و نگاه همه به سمتش کشیده میشه‌… راه رفتنش هم زیباست…چقد بده که ته دلم به میلاد حق میدم که هنوزم براش مهم باشه…. یه چیزی ته دلمو…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۱۵

بدون دیدگاه
اون فکر میکرد برا شهوت و هوسم بهش نزدیک شدم…. ولی من به هزار دلیل اینکار رو کردم که شاید دلیل هزارمش هوس بود…. لعنت بهم..لعنت بهم.. میخواستم با نزدیک…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۱۱

۲ دیدگاه
مادرش با ناراحتی رو مبل نشست و سرش رو پایین انداخت و هیچی نگفت… میلاد رو کرد سمت خواهرش و گفت: فرنوش بلند شو برو برا مامان آب بیار.. فرنوش:…

در مسیر سرنوشت پارت ۱۰

۲ دیدگاه
یا شنیدن صدای بارون خودم رو به تراس رسوندم ولی هر کار کردم درش باز نشد.. _ لعنت بهت.. دیگه چرا تراس قفل کردی.. به اجبار پشت در شیشه ایش…