رمان مادمازل پارت ۲۰۹

بدون دیدگاه
    از حموم که  بیرون اومدم  پا تند کردم سمت اتاقم. کلاه حوله رو تا روی پیشونیم کشیدم و با باز کردن در اتاق فورا رفتم داخل. قطره  های…

رمان مادمازل پارت ۲۰۸

بدون دیدگاه
    محو تماشای صورتش شدم. چقدر این مدت بهم سخت گذشت. چقدر تلخ گذشت. منی که جون کندم تا به دستش بیارم احساس میکردم  باید داغ داشتنش رو  روی…

رمان مادمازل پارت ۲۰۷

بدون دیدگاه
    نمیدونم چنددقیقه تو اون حالت بودیم اما میدونم که دلم نمیخواست از آغوشش جدا بشم. انگار در امن ترین نقطه ی دنیا بودم.در امنترین و قشنگترین و بهترین…

رمان مادمازل پارت ۲۰۶

بدون دیدگاه
    حرفی نزد. اون که انگار بیشتر مایل بود یک شنونده باشه، سکوت کرد و منی که اینهمه سال ساکت بودم و این حرفهارو تو دلم نگه داشته بودم …

رمان مادمازل پارت ۲۰۵

بدون دیدگاه
    هه! طلاق! واقعا فکر میکرد منی که اونهمه زجر کشیدم تا به دستش بیارم به همین سادگی و آسونی از دستش میدم !؟ محال بود…محال بود چون من…

رمان مادمازل پارت ۲۰۴

بدون دیدگاه
      من فکر میکردم روزای خوبی در راه هست اما با طوفات رو به رو شدم. با تنهایی…با تماسهای بی پاسخ ….پیامهای خونده شده ی بی جواب…  …

رمان مادمازل پارت ۲۰۲

بدون دیدگاه
        -جوابت ساده و مشخصه…چون دیگه ازت خوشم نمیاد و نمیخوامت! همین..   حالا هم بهتره بری خونه و منتظر این باشی که دادخواست طلاق من از…

رمان مادمازل پارت ۲۰۱

بدون دیدگاه
        کارگاه  خاله ماریا کوچیک بود اما با صفا چون یه دختر به خوش سلیقگی اون میچرخوندش! در واقع این کاراگاه یه زمانی واسه بابابزرگ بود. اینجا…

رمان مادمازل پارت ۱۹۹

بدون دیدگاه
        از اینکه کسی به حالم احساس تاسف بکنه بیزار بودم چه پشت سرم چه مقابل خودم. من به این احساسات هیچ احتیاجی نداشتم. هیچ احتیاجی برای…