رمان مادمازل پارت ۱۹۴2 سال پیشبدون دیدگاه چشمهام رو بازو بسته کردم و سرم رو با تاسف تکون دادم. اومده بودم که شقه شقه اش کنم اما…اما حالا میفهمیدم چقدر بدبخته! چقدر بیچاره تر…
رمان مادمازل پارت ۱۹۳2 سال پیشبدون دیدگاه فکر نمیکردم یه روز همچین حرفهایی رو از دهن میکو بشنوم. جاخورده بودم از اینکه همچی رو بهش گفتم اما اون بازهم منو مقصر میدونست. بی حرف…
رمان مادمازل پارت ۱۹۲2 سال پیشبدون دیدگاه *فرزام* کارد میزدن خونم در نمیومد. مطمئن بودم اگه همون لحظه چشمم بهش میفتاد سرش رو میبریدم. قدم رو میرفتج و پشن سرهم شماره…
رمان مادمازل پارت ۱۹۱2 سال پیشبدون دیدگاه دلم سکوت میخواست و حرف نزدن و گم و گورشدن. حتی رو به رو نشدن با آدمهایی که چشم تو چشم شدن باهاشون عرق شرم روی…
رمان مادمازل پارت ۱۹۰2 سال پیش۱ دیدگاه با اون حال داغون و خرابم به صورتش خیره شدم. یک زمانی دلم پر میکشید واسه فقط تماشا کردن این صورت اما حالا…حالا تو این صورت…
رمان مادمازل پارت ۱۸۹2 سال پیشبدون دیدگاه در حالی که بخاطر گریه ی زیاد نفس نفس میزدم شماره ی رهام رو گرفتم. تنها کسی بود که دلم میخواست تو این لحظه به دادم…
رمان مادمازل پارت ۱۸۸2 سال پیشبدون دیدگاه نبودنش بهم این فرصت رو داد تا بیشتر و راحت ترگریه کنم. چقدر سر فرزام باهمه جنگیدم. چقدر بابام گفت این پسر مناسب من نیست…
رمان مادمازل پارت ۱۸۷2 سال پیشبدون دیدگاه حس فرو رفتن و رد شی تیزی مثل سوزن توی دستم بدنم رو وادار به نشون دادن و واکنش کرد. دردی رو توی سر و قسمت…
رمان مادمازل پارت ۱۸۶2 سال پیشبدون دیدگاه صدای گریه هام تو خونه پیچیده بود و لحظه ای این صداها و هق هقها بند نمیومدن. خم شد و موبایلش رو از روی زمین برداشت. نگاهی…
رمان مادمازل پارت ۱۸۵2 سال پیش۳ دیدگاه سرم رو کج کردم و یکی از گوشواره هام رو از گوشم درآودم. میخواستم دومی رو دربیارم که صدای وییره خوردن گوشی فرزام رو تخت…
مادمازل ۱۸۴2 سال پیشبدون دیدگاه شب عروسی رهام شده بود یهترین شب زندگی مادرم، ریما من و همه اونایی که دلشون میخواست این قهر کشدار شده برسه به پایان خودش و حالا…
رمان مادمازل پارت ۱۸۲2 سال پیشبدون دیدگاه کنارش موندم تا وقتی که که رهام اومد دنبالش. بعد از گرفتن کلی عکس فیلم جلوی آرایشگاه و حتی عکسهای چند نفره تو خود آتلیه ای که…
رمان مادمازل پارت ۱۸۱2 سال پیشبدون دیدگاه بخاطر کفشهای پاشنه بلندم پله های عریض و کم تعداد رو به آرومی و محتاطانه بالا رفتم. پرده ی بلند و عریضی که عکس کایلی جنر…
رمان مادمازل پارت ۱۸۰2 سال پیشبدون دیدگاه جم نخورد! تو همون حالت موند تا وقتی که من تمام اون رژ رو لیس زدم. نه حرفی نه اعتراضی نه تکونی نه…هیچی! فقط بی…
رمان مادمازل پارت ۱۷۹2 سال پیشبدون دیدگاه میتونم به جرات بگم تقریبا عاشقانه ترین جمله ی فرزام یا بهتره بگم تنها جمله ی فرزام که میشد رد دوست داشتن رو توش دید همین بود.…