رمان نیمه گمشده پارت 68

بدون دیدگاه
🥂💔 آࢪٺــ‌آ 💔🥂 شاهرخ رو ول کردم و دوییدم طرف سارا ، افتاده بود رو زمین.. کنارش نشستم و گرفتمش توو بغلم ، از هوش رفته بود.. نبضشو گرفتم ،…

رمان دروغ محض پارت 22

بدون دیدگاه
با صدای امیرعلی ، به خودم اومدم : _ چرا اینقدر استرس داری؟.. بهش زل زدم که با چشاش ، اشاره ای به دستام کرد و گفت : + دستات…

رمان اردیبهشت پارت ۱۶

۴ دیدگاه
    آرام نفس عمیقی کشید … انگار که می خواست جلوی فوران خشم و نفرتش رو بگیره . با لحن بی نهایت منجمدی به ارمغان گفت :   –…

رمان او_را پارت چهل _نهم☆

بدون دیدگاه
#او_را #قسمت_چهل_نهم اخم کردم و تو چشماش زل زدم -بنظرت به من میاد آقا سجاد باشم؟؟😠 -هه هه! خندیدم!برو بگو بیاد جلو در! -خونه نیست!😠 با پوزخند سر تا پامو…

رمان نیمه گمشده پارت 67

۱ دیدگاه
+ تا کِی قراره این زندگی رو داشته باشیم؟.. تا کِی دقیقا آرتا؟! … . کلافه پوفی کشید و بی حوصله گفت : _ منظورت چیه؟.. مگه زندگی ای که…

رمان لیلیان پارت ۳

بدون دیدگاه
    به خودم می‌آیم، با لبخندی تلخ بر لب اشک می‌ریزم. قاب عکسش را می‌بوسم و پچ می‌زنم:   – الهی بمیرم برات، برای جوونی‌ات و آرزوهایی که رفت…
رمان رخنه

رمان رخنه پارت ۵۶

۱ دیدگاه
  نمیتونستم تعادلم رو حفظ کنم و دست روی شونه‌ش گذاشتم که به بالا نگاه کرد و از کنارم کف شیو رو برداشت. – حالی به هولی میشی دستم بهش…

رمان اردیبهشت پارت ۱۵

۳ دیدگاه
    آرام یکی از بشقاب های چینی سفید رو برداشت و یک شیرینی پای سیب توی بشقاب گذاشت . باز دختره پرسید :   – دوست صمیمی هستین با…

رمان سرمست پارت ۵۲

بدون دیدگاه
    از پله‌ها پایین رفتم و دستی به صورتم کشیدم. – الان حوصله ندارم بعدا میگم بهت.   بازوم رو گرفت که مجبورا پله‌ی یکی مونده به آخری وایسادم.…

رمان مادمازل پارت ۳۵

۳ دیدگاه
    از اونجایی که امروز تا خود شب کلاس داشتیم و زمان زیادی باید سر کلاس می موندم مجبور بودم شارژرم رو هم باخودم ببرم.   کل اتاق رو…

رمان نیمه گمشده پارت 66

بدون دیدگاه
★سٰآرٰآ★ آرتا و آرکا هر چند لحظه یک بار همدیگه رو نگاه میکردن ، هیجان خاصی تو نگاهشون بود … داشتم مشکوک دیدشون میزدم که آرکا زد رو ران پای…

رمان گلامور پارت ۲۲

۲ دیدگاه
      کم نبودنش را میخواهد و نمی داند با حرف هایش چه برسر دخترک وا رفته در آغوشش می آورد..   تپش های سر به فلک کشیده اش…
رمان رخنه

رمان رخنه پارت ۵۵

۲ دیدگاه
    حتی تعداد دفعاتش رو هم شمارش داشت و از حفظ بود. – گیرم که همین باشه! من مطعنم حامله نیستم …اگر هم بر فرض محال باشم که ……