رمان شالوده عشق پارت۱۷۹

بدون دیدگاه
        از نزدیک به چشمان هم خیره شدیم.     مانند همیشه حس خاصی که هردویمان نسبت به هم داشتیم و فقط خودمان می‌توانستیم وجودش را بفهمیم،…

رمان شالوده عشق پارت ۱۷۸

بدون دیدگاه
      زمرد نگاه ناراحتش را در اتاق چرخاند.     -خانوم مردم اینجا خیلی مهربون و خیرن اما متاسفانه خیلی هم ساده هستن. سر جریان دختر باکره هم…

رمان شالوده عشق پارت ۱۷۷

بدون دیدگاه
      -وقتی پسرش برمی‌گرده و می‌بینه اون دختر ازدواج کرده و چه بلاهایی سرش اوردن، دیوونه می‌شه. به مادرش میگه ازش متنفره. بارو بندیلشو جمع می‌کنه میزاره میره.…

رمان سایه پرستو پارت ۱۰۳

بدون دیدگاه
  l پناه کاش الان جلوی دستم بودی، دلم میخواد هرچی آدم زبون نفهمه خفه کنم دختره روانی برای من فاز خوانندههای اون ور آبی و درمیاره… تو رو آخه…

رمان شالوده عشق پارت ۱۷۳

بدون دیدگاه
    -من… من ازت فرار نمی‌کنم.   -دارم می‌بینم!     شمیم دستانش را روی سینه‌اش گذاشت و سر بالا گرفت.     -جدی… جدی میگم ازت فرار نمی‌کنم…

رمان شالوده عشق پارت ۱۷۰

بدون دیدگاه
این زن کسی نبود که مقابله دیگران ضعفی از خود نشان دهد. تمام عمر با حفظ ظاهر کردن هایش و چهره مبادی آدابی که به خود می‌گرفت، خو گرفته بودم…

رمان شالوده عشق پارت ۱۶۹

بدون دیدگاه
    واقعاً نظری نداشتم اما با وجود استرسم از چیزهایی که گفته بودم پشیمان نبودم.     می‌دانستم خیلی زود باید مابقی حقیقت را هم برایش بگویم. قبل از…