رمان شالوده عشق پارت ۱۱۸

بدون دیدگاه
    نمی‌بوسید. کوچک ترین حرکتی نمی‌کرد اما لبانش را هم جدا نمی‌کرد!     گویی فقط خواسته بود صدایم را خفه کند…!     دستانش محکم پهلوهایم را گرفته…

رمان شالوده عشق پارت ۱۱۵

بدون دیدگاه
    -حرفای خیلی عجیبی زد. نمی‌دونم چقدرش درسته ولی طبق گفته هاش رامبد از اول هیچ حسی به گندم نداشته. اونو مثله یه دوست می‌دیده و اینو واضح بهش…

رمان شالوده عشق پارت ۱۱۴

بدون دیدگاه
      سکوت شد و در حالی که منتظر بودم دوباره بازخاستم کند، سریع یک دستش پشت زانوهایم و دست دیگرش را پشت کمرم گذاشت و گهواره‌وار در آغوشش…

رمان شالوده عشق پارت ۱۱۲

بدون دیدگاه
      -داداش   -اما می‌دونی چیه چون شمیمو نمی‌شناسی نمی‌ترسم. بالأخره دیر یا زود مجبوری از این عشق مسخره و یکدفعه‌ایت دست برداری. ترس   منه از اینه…

رمان شالوده عشق پارت ۱۰۷

بدون دیدگاه
      ناخودآگاه همانطور که لب هایم به گونه‌اش چسبیده بود، دَم عمیقی از عطر محشر تنش که با بوی تند و تلخ ادکلنی که همیشه استفاده می‌کرد، ترکیب…