ساعت نزدیک به ۹ شب بود که تلفنم زنگ خورد نازنین بود جواب دادم _بله؟ نازنین_سلام خوبی؟ خیلی حوصله‌ی این دختر نچسب رو نداشتم خیلی سرد جواب دادم _خوبم انگار…

ماشین رو داخل حیاط ویلا پارک کرد   قبل از پیاده شدن به سمتش برگشتم و گفتم   _سامی میشه لطفا از ماجرای امشب به کسی چیزی نگی؟   لبخند…

  عکس شخصیت هایی که نقش پررنگ تری داخل رمان دارن   سامی البته چشم رنگی تصورش کنید رستا     دنیا آوا آراد حامی سینا   البرز    …

سینا_چه عجب به الآخره تشریف آوردین   در حالی که از جاش بلند می‌شد ادامه داد   سینا_کدوم گوری بودی؟   خواستم جوابش رو بدم ولی سامی دستش رو به…

آراد و حامی که پایین رفتن رو به رستا گفتم _وسط راهرو نمیشه حرف زد بریم داخل اتاق حرف بزنیم سری به معنا‌ی باشه تکون داد جلو تر راه افتادم،…

پس میدونن چی کار کردن که اینجوری دنبالم میان توجهی نشون ندادم و با سرعت بیشتری از پله ها بالا رفتم سرعت زیادم با اون کفش های پاشنه بلند باعث…

در حالی که به سمت پله ها می‌رفتم جواب دادم _پس من میرم پیشش هنوز پام به اولین پله نرسیده بود که گفت آراد_ فقط آجی تورو خدا بهش بگو…

در رو که بستم صداش از داخل پذیرایی به گوشم رسید سینا_کدوم گوری بودی تا العان؟ از حرفش عصبی شدم، آدمی نبودم که به این آدم جواب پس بدم با…

رستا درحال حرف زدن با آوا بودم ، با پیچیدن بوی سیگار توی بینیم اخمی کردم سرم رو برگردوندم و دیدم که سامی در حال سیگار کشیدنه. اول خواستم چیزی…

رمان قانون عشق درباره دختری به اسم رستا است که سختی های زیادی کشیده واز عشق فراریه ولی این تا زمانی ادامه دارد که با سامی آشنا میشه و……..  …