رمان قانون عشق پارت ۴

4.6
(58)

در حالی که به سمت پله ها می‌رفتم جواب دادم

_پس من میرم پیشش

هنوز پام به اولین پله نرسیده بود که گفت

آراد_ فقط آجی تورو خدا بهش بگو زود آماده بشه از صبح تا حالا داره آماده میشه

از لحن حرصی اش خندم گرفت، چیزی نگفتم و از پله ها بالا رفتم

جلوی اولین اتاقی که احتمال می‌دادم آوا اونجا باشه ایستادم

 

چند تقه ی کوتاه به در زدم و با شنیدن صدای بفرماییدش لای در رو آروم باز ‌کردم

 

سرم رو داخل بردم و با لبخند گفتم

_تولدت مبارک خوشگل خانوم

به سمتم برگشت ، لبخند قشنگی زد و گفت

آوا_مرسی عزیزم

داخل اتاق رفتم و در رو پشت سرم بستم

در حالی که مانتو و شالم رو در می آوردم رو به آوا پرسیدم

_تو هنوز آماده نیستی؟

در حالی که موهاش رو شونه می‌کرد جواب داد

آوا_چرا آمادم یه چند دقیقه بشین کارم تموم بشه با هم بریم پایین

باشه ی آرومی گفتم و روی تخت نشستم گوشیم رو از داخل کیفم بیرون آوردم که تا آوا آماده میشه منم یکم گوشیم رو چک کنم

 

بعد از چند دقیقه با صدای سوتی سرم رو بلند کردم

آوا با لبخند بزرگی روی صورتش سمتم برگشت و گفت

آوا_ اول مانتو تنت بود درست ندیدمت ولی چه جیگری شدی تو

از لحن شیطونش خندم گرفته بود ولی جلوی خندم رو گرفتم و با اخم گفتم

_خیلی خب بابا با چشات قورتم دادی

در حالی که سمتم می‌اومد گفت

آوا_من که دخترم عاشقت شدم وای به حال اونایی که اون پایینن

با این حرفش گره ی ابرو هام کور تر شد

با لحن تندی گفتم

_اونایی اون پایینن غلط کردم با تو

از لحن تندم کمی جا خورد ، دستاش رو به حالت تسلیم بالا برد و گفت

آوا_باشه بابا غلط کردم چرا عصبانی میشی

در حالی که از جام بلند می‌شدم گفتم

_گمشو برو پایین یکم دیگه اینجا بمونیم من یه بلایی سر تو میارم

دیگه چیزی نگفت و با هم از اتاق خارج شدیم

دوشادوش هم از پله ها پایین رفتیم

آوا که به سمت آراد رفت من هم به سمت مبلی که در گوشه ترین جای سالن قرار داشت رفتم

روی مبل نشستم و به دختر و پسر هایی یه باهم می رقصیدن نگاه کردم

 

به این فکر کردم که چقدر از خودم دور شدم

 

به اینکه قبل رفتن اون دوتا نامرد، یه دختر شاد و شیطون بودم که همه از دست شیطنت هاش عاصی بودن

 

با گرفته شدن سینی نوشیدنی به سمتم از فکر رو خیال در اومدم

 

انگار بدون اینکه بخوام قرق در گذشته شده بودم

 

بی حواس جامی برداشتم ،به لبام نزدیکش کردم و کمی از محتوای درون جام رو مزه مزه کردم

 

از تلخیش صورتم جمع شد ، نه قرار ما این بود با عصبانیت از جایم بلند شدم و گیلاس شراب رو روی میزی که سر راهم بود گذاشتم

 

آراد به من قول داده بود

در حال بالا رفتن از پله ها بودم که صداشون رو شنیدم

 

داشتن دنبالم می اومدن

 

☆☆اگر از رمان استقبال بشه هم پارت ها طولانی تر میشه هم بیشتر پارت میدم

دوستون دارم♡♡

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 58

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x