رمان قانون عشق پارت 85(پایان فصل اول)

4.3
(54)

رستا

مبهوت نگاهش میکنم

با من بود؟

سامی_فکر کنم اشتباه اومدید

با نفسی بند رفته نگاه براق دنیا را شکار میکنم

با قدم‌های آرام همانطور که نگاهم به چشمانش است عقب عقب به سمت در میروم

در را باز میکنم و از اتاق خارج میشوم

کنار در به دیوار تکیه میدهم و به روبه‌رو نگاه میکنم

صدا‌های‌اطراف را نمیشنوم و تنها همان دو جمله کوتاه در سرم اکو می‌شود

او مرا نمی‌شناسد

بقیه که حال خراب مرا می‌بینند با سرعت وارد اتاق می‌شود

به جز بابا،البرز و متین

از کنارشان میگذرم و بر روی صندلی‌های فلزی مینشینم

وای بر من

تازه طعم خوشی را چشیده بودیم

با صدای البرز نگاهم را به او که پایم نشسته‌است میدهم

البرز_رستا چیشد؟چرا اینجوری شدی؟

آب دهانم را میبلعم و با صدای آرامی زمزمه میکنم

_نمیشناسدم

کمی بعد صدای مبهوت بابا بلند می‌شود

بابا_یعنی چی؟

نگاه خشک شده‌ام را به بابا که روبه‌رویم ایستاده میدهم و پر از بغض میگویم

_یعنی منو نمیشناسه

چشمانم میسوزد و قطره اشک درشتی بر روی گونه‌ام میچکد

وای که چه مصیبتی است

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

سامی

دکتر برای معاینه می‌آید

با لبخند وارد اتاق می‌شود

دکتر_به پسر خوش شانس……………..خانومت حالش خیلی بد بود هنوز نمی‌دونه بهوش اومدی؟

گیج نگاهش میکنم

_زنم؟

کمی نگاهم می‌کند

دکتر_آره دیگه…………مگه اون خانومی که توی این چند روز یک لحظه هم از بیمارستان بیرون نرفت و حالش خیلی بد بود همسرت نیست؟

قبل از من دنیا که کنار تخت ایستاده است می‌گوید

دنیا_وای آره دکتر حالم اصلا خوب نبود……………خداروشکر که حالش خوبه

نمایشی بودن لحنش کاملا مشهود است

عجیب است که هیچ کس حرفی نمیزند

دکتر با دقت خیره‌ام می‌شود

دکتر_چیزی یادت نمیاد؟

نفس کلافه‌ای می‌کشم

_هیچی یادم نمیاد………….نمیدونم چرا اینجام…………….نمیدونم چه اتفاقی افتاده و فقط خانوادم رو یادمه

سکوت میکند

چند ضربه به پاهایم می‌زند که به حرف میآیم

_پاهامو حس میکنم……………فقط یکم بدنم کوفته‌اس

کوتاه می‌گوید

دکتر_طبیعیه

و اینبار بابا را مخاطب قرار می‌دهد

دکتر_شما با من بیاید

بابا بی حرف به دنبالش راه می‌افتد

و من در سکوت خیره به رفتنشان میشوم

زمانی که آن دختر وارد اتاق شد به زحمت نگاهم را از چشمان مشکی‌اش گرفتم

انگار هم می‌شناختمش هم برایم غریبه بود

زمانی که با نگرانی نگاهم کرد چیزی در قلبم فرو ریخت

زمانی که صدایم کرد صدایش

لحنش

غریبه نبود

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

راوی

مهدی به همراه دکتر وارد اتاق او می‌شود

دکتر_بفرمایید بنشینید

مهدی بر روی صندلی‌ها می‌نشیند و بیقرار می‌پرسد

مهدی_چه بلایی سر پسرم اومده دکتر؟

دکتر پشت میزش می‌نشیند و بعد از نفس عمیقی می‌گوید

دکتر_بعد از عمل هم شک کرده بودم اما برای حال همسرش چیزی نگفتم………………..حافظه موقتش رو از دست داده……………..اینکه شما رو میشناسه اما همسرش رو نه یعنی حافظه موقتش رو از دست داده

مهدی سرش را بین دستانش می‌گیرد

مهدی_وای

دکتر کمی مکث میکند

دکتر_حافضش برمیگرده اما نمیتونم زمان مشخصی بهتون بدم…………….فقط میتونم بگم حال خودش جای نگرانی نداره چون حافظه موقتش برمیگرده…………………من بیشتر نگران حال همسرشم…………….وضیعت قلبش اصلا خوب نیست و ممکنه زمانی حافظه پسرتون برگرده که خیلی دیر شده باشه

با حالی خراب از اتاق بیرون می‌زند

رستا به همراه خانواده‌اش پشت در اتاق نشسته‌اند و دخترک حال خوبی ندارد

سامی را به بخش منتقل می‌کنند

چند آزمایش از او می‌گیرند و بعد از مطمئن شدن از سلامت او برای فردا صبح برگه ترخیصش را صادر می‌کنند

‌بعد از انجام کار‌های ترخیص موقعی سامی را برای رفتن به خانه آماده می‌کنند مروارید به سمت رستا میرود

دستان سردش را در دست می‌گیرد

مروارید_قربونت برم من غصه نخوریا،درست میشه همه چیز

دخترک با بغض می‌گوید

_چرا شما باهاش حرف نمیزنید مامان…………..من دارم دق میکنم

آرام و مادرانه گونه‌اش را نوازش میکند

مروارید_ما از بچگیش هم با حضور دنیا مشکل داشتیم به‌خاطر همین حرفمون رو باور نمیکنه…………فکر میکنه لج کردیم باهاش

دخترک اشک میریزد و با نگاهش آنها را بدرقه می‌کند

با چشمانی اشکی از دور همسرش را نگاه می‌کند

دکتر راست می‌گوید

شاید زمانی که او همه چیز را به خاطر بیآورد خیلی دیر شده باشد و از همسرش تنها اسمی در شناسنامه مانده باشد

بدترین عذاب برای یک عاشق نبود معشوق است

دختری بیقرار همسرش و مردی که حفره عمیقی در قلبش حس می‌کند اما نمی‌داند چرا

شاید انتهای قصه عشق آنها جور دیگری رقم بخورد

شاید عشقی نافرجام

شاید عشقی ابدی و شاید…………..

باشد که وصال نصیب آنها شود

 

♥︎خب خوشگلا

فصل اول تموم شد

مرسی که کنارم بودید

از اونهایی هم که بودن ولی نبودن هم ممنونم

امیدوارم توی فصل بعد بیشتر حمایتم کنید

نظرتون رو هم حتما بهم بگید

دوستون دارم😘

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 54

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عرشیا خوب
9 ماه قبل

ممنون عالی بود

Sogol
9 ماه قبل

عالی بود غزل جون❤️
فصل جدید کی شروع میشه؟ بی صبرانه منتظریم😉

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x