رمان او_را پارت ۶۷🌸

بدون دیدگاه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸   ✨﷽✨ 💗#رمان او_را …💗 #قسمت_شصت_هفت   از امامزاده که خارج شدم، دستم رفت سمت سرم و چادر رو از سرم بلند کردم، اما به خودم تشر زدم و…

رمان وارث دل پارت ۳۳

۳ دیدگاه
    راوی   خدیجه طبق معمول از نماز خونه زد بیرون و دوباره رفت سمت ICU کار این چند روزه اش همش همین بود. می رفت و می اومد…

رمان اردیبهشت پارت ۸۸

۶ دیدگاه
    چند دقیقه ی بعد هر دو از فروشگاه خارج شدند . توی پارکینگ روبازِ خلوت … فراز ماسکش رو از صورتش برداشت و نفس عمیقی کشید . آرام…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۳۰

۴ دیدگاه
میشینه رو تخت و انگاری با خودش حرف میزنه:اگه بفهمن میکشنم… اونا بهم اعتماد دارن.. خدا لعنتت کنه آرمین….از اولم دوسم نداشتی… جلو پاش میشنم… _ فرنوش تو رو خدا…

رمان اردیبهشت پارت ۸۷

۲ دیدگاه
    – یه ذره هم بهت اعتماد ندارم فراز !   صدای قدم های تند و تیز دخترکش رو پشت سرش شنید … چند لحظه ی بعد بدنش رو…

پارت 19رمان نیستی 1

۴ دیدگاه
با سرعت به سمت ته باغ دویدم قلبم به شدت به سینه ام میکوبید از نگرانی نفسم با لرز از دهن و بینیم خارج میشد دست و پام سست شده…

رمان دروغ محض پارت 37

۱ دیدگاه
&& امیرعلی && _ متاسفانه امکان مرگشون زیاده.. با بهت لب وا کردم : + یعنی..یعنی دیر و زود می میره؟! … دکتر آروم به نشونه ی آره سری تکون…

رمان وارث دل پارت ۳۲

۲ دیدگاه
      -…فهمیده بودن انگار سم خورده بود.. یکی مجبورش کرده بود یا خودش خورده بود نمی دونم اما بهرحال بچم رفت.. عزیز درودنه ام رفت‌. اونقدر مظلوم بود…

رمان مادمازل پارت ۴۷

۵ دیدگاه
    قبل از اینکه برم پایین پیش نیکو خودم رو توی آینه هی که توی راهرو بود برانداز کردم.میدونم خودش احتمالا فهمیده که اون بالا تو اتاق فرزام چه…

پارت 18رمان نیستی1

۲۳ دیدگاه
    حرفم و زدم و به سمت اتاق حرکت کردم دراز کشیدم و هرمس و روی شکمم گزاشتم  تهمبنه :نباید اون کارو میکردی  هرمس بدون اینکه منقارش تکون بخوره…

رمان وارث دل پارت ۳۱

۲ دیدگاه
    گل بانو نگاه پر تعجبی بهم کرد با چشم های گرد شده چنگی به گونه اش زد و گفت : -تو بیابون چکار می کردی تکو تنها دخترم..…

رمان دروغ محض پارت 36

۳ دیدگاه
به خودم اومدم و از رو زمین پا شدم ، با بوسیدن دستش از پیشش گذشتم و وارد آشپزخونه شدم؛شروع کردم ب خورد کردن سبزیا ، میخواستم سوپ درست کنم…