پارت 18رمان نیستی1

5.4
(7)

 

 

حرفم و زدم و به سمت اتاق حرکت کردم دراز کشیدم و هرمس و روی شکمم گزاشتم 

تهمبنه :نباید اون کارو میکردی 

هرمس بدون اینکه منقارش تکون بخوره گفت :خودت خواستی 

تهمینه :اره خودم خواستم ولی ته دلم دوست نداشتم این اتفاق بیوفته 

هرمس سکوت کرد و با صدای مشکوکی گفتم :تو چطوری بدون اینکه دهنت تکون بخوره باهام حرف میزنی ؟!

هرمس :,صدای من تو گوشت نیست تو سرته یه جور تله پاتی یا نفوذ به ذهن 

تهمینه :پس ذهن خوانی هم میتونی بکنی 

صدای خنده اش و شنیدم که کیومرث بی هوا وارد اتاق شد با عصبانیت به سمتم اومد و هرمس و از روی شکمم برداشت و به بیرون اتاق رفت سریع از جا بلند شدم و دنبالش رفتم چند بار اسمش و صدا زدم ولی جوابی نداد 

به پذیرایی رسیدیم سریع دستش و گرفتم و گفتم :کیومرث بدش به من 

کیومرث :کارش ندارم میخوام ولش کنم بره 

تهمینه :نمیخوام کلاغ خودمه 

کیومرث :این پر از میکروبه بلاخره که باید ولش کنی بره 

داوود :چه حامی حیوانات شدی جدیدا ،نگو میخوای به عنوان حیون خونکی نگهشداری 

همون لحظه صدای اخ کیومرث بلند شد برگشتم سمتش خون از دستش جاری بود 

هرمس سریع پرواز کنان روی شونه ام نشست 

تهمینه :,حقته میخواستی به کلاغ من دست نزنی 

فاطمه و مامان سریع به سمت کیومرث رفتن مامام چشم غوره ای بهم رفت 

دست کیومرث و اول ضدعفونی و بعد پانسمان کردن 

فاطمه :تهمینه تو زیادی حساسیت به خرج میدی

 بعد از روی دلسوزی به دست کیومرث نگاه کرد و گفت :عجب ناخن هایی هم داره 

چیزی نگفتم و همراه با هرمس وارد حیاط جلویی شدم هرمس و توی دستم گرفتم و گفت :برو هرمس 

هرمس پرواز کرد و روی شاخه ی درختی نشست روی میز و صندلی که زیر سایه ی درخت چیده بودن نشستم و غرق در فکر شدم 

صدای تیرداد و شنیدم که به سمتم میومد 

تیرداد :تهمینه ایلین با تو کار داره 

و بعد گوشیش و به سمتم گرف 

تهمینه :سلام 

ایلین :دختر تو کجایی 2 روزه دانشگاه نیومدی 

تهمینه:بابا بزرگم حالشون خوب نیست روستام 

ایلین :خدا بد نده چیشده 

تهمینه :بد نبینی سنگ صفرا دارن 

ایلین: اخی چقدر ناراحت شدم عملشون میکنن دیگه ؟

تهمینه :نه گفتن سنشون بالاس عمل جایز نیست 

ایلین :چه بد اشالله زودخوب میشن 

تهمینه :ممنون 

ایلین :خیل خوب بیشتر از این وقتت و نمیگیرم منو در جریان حالت بزار 

تهمینه :حتما ممنون که به یادم بودی 

ایلین :خواهش میکنم 

خداحافظی کردیم و گوشی و به دست تیرداد دادم و گفتم :شماره تورو از کجا اورده 

تیرداد :نمبدونم حتما از سورنا گرفته 

همون لحظه فاطمه همراه با مُهنا (همسر داوود )بهمون ملحق شدن مَهدا (دختر 2ساله ی مهنا و داوود )تو بغل مهنا بازی میکرد با دیدنش لبخندی زدم و گفتم :وای گوگولی و ببین میدیش به من

مهنا :اره فقط مواظبش باش من برم کمک عمه و زن عمو

باشه ای گفتم و با فاطمه مشغول بازی با مهدا شدیم صدای قدم هایی و شنیدم داوود به سمتمون اومد و مهدا رو از دستم گرفت و بی حرف به سمت ته باغ رفت مدتی گذشت که داوود از خونه خارج شد و گفت :تهمینه جان میشه مهدا رو بیاری میترسم سرما بخوره 

3تایی با چشم های گرد شده به هم خیره شدیم 

تیرداد:مگه همبن الان داوود نیومد مهدا رو گرفت و رفت ته باغ، اینکه الان تو خونه اس 

با ترس از جام بلندشدم و گفتم :وای اون داوود نبود 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5.4 / 5. شمارش آرا 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
23 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
°neda°
°neda°
1 سال قبل

محشری..:)

sarina Davoodi
پاسخ به  °neda°
1 سال قبل

یه سوال اگه داوود نبود هرمس بود دیگه

sarina Davoodi
پاسخ به  tahminhe
1 سال قبل

شت

sarina Davoodi
1 سال قبل

ببین من دوستم بختک میوفته روش شبا باید چکار کنه همون جن درسته

بانو
بانو
پاسخ به  سارینا
1 سال قبل

نه جن نیست ی موجود هست که انرژیش کمتر از ماست هر وقت افتاد روش باید نترس قدرتش ضعیف تر میشه ول میکنه میره ولی ترسید باشه قدت اون زیاد میشه

sarina Davoodi
1 سال قبل

ببین بختک همون جن یا فلج خواب من دوستم اینطور شده میشه اگه اطلاع داری بگی

قاصدک .
مدیر
پاسخ به  سارینا
1 سال قبل

با اجازه تهمینه من بگم.
بختک که جن نیست یه نوع اختلاله که تو بدن به وجود میاد که اینطوره که مثلا مغز بیداره ولی فرمان به بقیه اعضا نمیده که بدن حالت فلج میگیره

sarina Davoodi
پاسخ به  قاصدک .
1 سال قبل

خهی توی ویکی پدیا ببین من یکم تحقیق کردم اینطور زده بود
تو میدونی راه پیشگیری چطور

قاصدک .
مدیر
پاسخ به  سارینا
1 سال قبل

نمیدونم ولی میگم خوابت منظم باشه یا کم خابی هم باعثش میشه زیادم بش فک نکنه استرس خوب نیست.تحربه خیلی بدیه منم خودم داشتم یبار .اگه خیلی میگیرش بره پزشک متخصص

sarina Davoodi
پاسخ به  tahminhe
1 سال قبل

ممنونم من به دستم گفتم خیلی کمکش کردید

sarina Davoodi
پاسخ به  tahminhe
1 سال قبل

فقط یه سوال تو دعا نویس خوب میشناسی این میترسم بر پیش یکی بدتر بدبخت بششه

sarina Davoodi
پاسخ به  tahminhe
1 سال قبل

ممنون

مارال
مارال
1 سال قبل

وای این تیکه اخر پارت خیلی هیجانی شدههه😃

مارال
مارال
پاسخ به  tahminhe
1 سال قبل

ایوووووول🥳😃

23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x