رمان لیلیان پارت ۲۳

۳ دیدگاه
    مامان با چادر مشکی و کیف پول و سبد خریدش سمت در می‌رود و میپرسم:   – کجا مامان به سلامتی؟چرا آماده شدی   می‌گوید:   – حالا…

رمان دروغ محض پارت 35

۱ دیدگاه
بعد از چند لحظه ، آروم سرمو کشیدم عقب و بهش زل زدم.. موهامو از توو صورتم کنار زد و آروم گفت : _ خوبی فرشته؟؟ اوهوم توو گلویی گفتم…

رمان اردیبهشت پارت ۸۳

۱ دیدگاه
      بلافاصله ته دلش خالی شد از گفتن این کلمه … ترسید که توهین بزرگی کرده باشه … ترسید به محسن بر بخوره … ولی وقتی محسن سرش…

رمان 52 هرتز پارت 2

۳ دیدگاه
ــ اگه میخوای فرار کنی همین الان وختشه هیچی با خودت نیار جز مدارکت هنوز خمار خوابم ، گوشی ام را بر میدارم و به ساعت نگاهی می اندازم که…

رمان وارث دل پارت ۲۹

۲ دیدگاه
    نباید فکر بد می کرد. خودش رو مشغول کار کرد ‌دوساعت دیگه ام گذشت و دیگه خورشید داشت غروب می کرد. با قلبی پر تلاطم نگاهی به ساعت…

رمان مادمازل پارت ۴۶

۲ دیدگاه
    لبهام رو خیلی آروم از شقیقه اش برداشتم وهمونطور که انگشتهامو لا به لای موهاش میکشیدم گفتم:   -خوشم میاد اصلا هم تعارف نداری!   با صدای آروم…

رمان وارث دل پارت ۲۸

۴ دیدگاه
    توی ماشین منتظر امیرسالار نشسته بودم. به هر طریق بود منو اورده بود تا برام جیگر بگیره… نگاهی به اطراف کردم. شکمم صدایی داد. حالم تا حدودی خوب…

رمان رخنه پارت ۸۷

۲ دیدگاه
    لباسش رو عوض کرد و مثل همیشه که گرمش بود، صورتش رو با آب خیلی سرد شست و انگار راه نفسش باز شد.   از موقعیت استفاده کردم…

رمان سرمست پارت ۷۸

بدون دیدگاه
    در ساختمون رو بست و گفت: – بفرمایید می‌شنوم.   لبم رو به دندون کشیدم و مثل بچه ها به پدرام نگاه کردم. منتظر بودم اول اون شروع…

رمان اردیبهشت پارت ۸۱

۳ دیدگاه
    نمی دونست چه مرگشه … واقعاً نمی دونست ! ولی غمگین بود … خیلی غمگین ! قلبش توی سینه اش داشت آب می شد . انگار چیزی تموم…

پارت14رمان نیستی1

۲۰ دیدگاه
    مدتی گذشت که صدای فریادی و شنیدم نفهمیدم چی شد فقط هرمس ودیدم که از آن به سمت جلو خیز برداشت صدای عمو شنیدم که گفت: برو گمشو…