رمان بوی نارنگی پارت ۱۲۹

بدون دیدگاه
    برادرش ساسان مثلا دلسوز گفت – خوبه میدونی! نزدیک به ده ساله داریش چرا عوضش نمی‌کنی خسیس؟ کم از همه حقوق می‌گیری اونم واسه کاری که گردن مرصاده؟…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۲۸

۱ دیدگاه
    – با توام؟ فکر کردی احمقم بگی صوری و بعدش هر غلطی خواستی بکنی و آبرو برام نمونه؟ من مرصادو برات نگه نداشتم که میخواستی باز پنهونی بری؟…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۲۶

بدون دیدگاه
    لب‌هایش با حرصی واضح کشیده شد – ملیح کجاش مثل اون ناموس مردمه آخه؟ دلم چسبیده به سقف نامــرد…   صدایش مثل سارا ارتعاش گرفته به چشم هایش…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۲۵

۲ دیدگاه
  سعی کردم تذکر بدهم – سحــــر!   بیخیال شانه بالا داد، جوابش می گفت خوب منظورم را فهمیده و حتی شاید به عمد به چیزی که از قبل می‌دانسته…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۲۴

۳ دیدگاه
      غمگین و دلخور لبخند زد – درباره سامان که هیچی… افکارت درباره‌ی منم که برادرتم نابوده دختـر! چرا فکر نمی‌کنی چون حسابیه و می‌تونه خودشو نشون بده…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۲۳

بدون دیدگاه
    (ملیـــح)   – مامــااان..!!   حیرت صدایم را از حرفهای محکمش با این همه تاکید وقتی می‌داند مخالفم خواند   – قول بده ملیح… قول بده سکوت نکنی،…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۲۱

بدون دیدگاه
      اینبار صدای من عصبـی بالا رفت – بســـه مـونــااا…!   بیخیال جواب داد – چـرا؟ نمی‌خوای به رفیقت کمک کنی؟ صوریه دیگه تو که…   از خیز…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۱۹

۱ دیدگاه
    جملاتش بیشتر آشفته‌ام کرد وقتی در نگاه مدیر بخاطر رفتارم فقط خشم و کینه می‌دیدم، اگر آنچه با این لحن دلسوز و پدرانه می‌گوید درست باشد وضعیتم از…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۱۷

بدون دیدگاه
  با وجود حرفها و رفتارم حس می‌کنم قصدش فقط سوزاندن بیتاست… کسی که از دیدنم چنان جا خورده شوکه شد که وارد رختکن شده انگار فرار کرد اما ساعتی…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۱۶

بدون دیدگاه
      – چی میگی؟ حالم بد بود عمدی نبود خودتم میدونی… قبلاً هم کم دعوا نکردیم چرا بزرگش می کنی؟ داغمو نمی‌فهمی؟ اصلا می‌دونی چی شده؟…. خونه هم…

رمان بوی نارنگی پارت ۱۱۵

۱ دیدگاه
    به مرصاد نگاه می‌کردم نگران منتظر عکس العملش بودم. منتظر هیاهویی که او تهدیدش را عملی کند   اما نگاه مرصاد مبهوت روی صورت او می‌چرخید انگار چیز…