رمان عشق خلافکار پارت 56

۱۱ دیدگاه
همین. اگه گروهمو میخوای همین راه فقط وجود داره. _ مامان باباتو مث اینکه یادت رفته؟ _ یادم نرفته ولی گروهمم همچین بی ارزش نیست که دودستی تقدیمت کنم. _…

پاییزه خزون پارت ۴۷

۱ دیدگاه
  پاییزه خزون خودمم نمیدونستم برای کدوم دردم دارم گریه میکنم ….،ولی فقط دلم گریه میخواست ….خسته بودم از این زندگی نکبتی ….که توش خانواده ای نداشتم ،دلم الان آغوشه…

رمان نیمه گمشده پارت 2

۵۹ دیدگاه
بعد اینکه جواب سوالو واسم نوشت ، برگه هامونو با غرور تحویل دادیم … جلو چشای پر از حسرت بقیه بچه ها دست تو دست فلور رفتیم بیرون … +وااای…

رمان پسر بد پارت 36

۵۳ دیدگاه
* * * * سرمو گذاشتم رو سینه ی پهن و مردونش و آروم چشمامو بستم … تو بغلش منو گرفته بود و هماهنگ با ریتم آهنگ ، دو تامونو…

رمان نیمه گمشده پارت 1

۶۴ دیدگاه
به نام خدایی که عشق را آفرید … رمان ” نیمه گمشده ” نویسندگان : #سارا_نوروزی #فلور_سپهر مقدمه : از وقتی که گمت کردم ، شب و روزم زمستون شده…

رمان عشق خلافکار پارت 55

۱۹ دیدگاه
جاشوا بیشتر دوستم بود تا دستیارم و ناراحتی دوستامو من هیچوقت نمیخواستم. از عمارت بیرون میرم و به سمت پارکینگ پا تند میکنم. در ماشینو باز میکنم و پشت رل…

رمان او_را پارت ششم☆

۳ دیدگاه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗#رمان او_را … 💗 #قسمت_ششم -چرا آبروی منو بردی؟؟ به پسره چی گفتی که گفته دیگه نمیرم بهش درس بدم؟؟😡 -اون نمیخواد بیاد؟؟؟ چه پررو… خوبه خودم بیرونش کردم…😏…

رمان او_را پارت پنجم☆

۱ دیدگاه
#او_را #قسمت_پنجم مرجان تو نمیفهمی عشق یعنی چی… -هه…عشق اینه؟؟😒 اگه اینه تا آخر عمرمم نمیخوام بفهمم… بیا اینو بگیر… آرومت میکنه… -این چیه؟😳 -بهش میگن سیگار!! نمیدونستی؟ -مسخره بازی…

رمان ورطه دل پارت ۱۳

۱۰ دیدگاه
*۲۰۱۵-جزیره کیش* (آیدا) نگاهی ازآیینه وسط به چشمانم می اندازم آرایش دیشب هنوزروی صورت مانده ولی چشمان ملتهب وقرمزم چیزی دیگری ازدیشب رایادآوری می کندازماشین پیاده می شوم درب رافقل…

پاییزه خزون پارت ۴۶

۱ دیدگاه
  پاییزه خزون _البته یه نکته ای هم هست با تعجب گفتم _چه نکته ای !!!! اول به چشمام نگاه کرد و بعد لبام _خوب در این که باید این…

رمان به تلخی حقیقت پارت 45

۱۲ دیدگاه
نفسشو بیرون فرستاد و کلافه نگاهشو بین من و اریک و بابا به چرخش در اورد ــ میخوام… میخوام یه حقیقتیو بهتون بگم..! لبخندی به روش پاشیدم و خواستم لب…

رمان پسر بد پارت 35

۴۴ دیدگاه
… چند هفته بعد … && آوین && به خودم تو اینه خیره شدم … کم کم لبخند محوی رو لبام شکل گرفت … چقدر تو این لباس عروس می…

رمان به تلخی حقیقت پارت 44

۵۲ دیدگاه
3 سال بعد … +واااای مارسل بیا با عجله پرید تو اتاق … ــ جووووووووووووووووونممممم چشمام گرد شد و متعجب نگاش کردم ..! +خل شدی تو ! لبخند دندون نمایی…

رمان به تلخی حقیقت پارت 43

۱۲ دیدگاه
+آروووومتر چیشده؟! دستی به کمرش کشید و گفت ــ این سگ وحشیت حولم میدههههه! جک🥺🙄💕 خاک تو سر هنوزم از سگ بزرگ میترسه! +اریک خجالت بکش! نمیخوردت که! پسر به…