رمان قلب عاشق پارت ۶۰1 سال پیشبدون دیدگاه ….. گفتم که نمیام اگه نمیتونین برگردین من همین جا پیاده میشم با خشم و غضب نگاهش میکند شدت خشم چهرهی مرد آنقدری بود که دختر…
رمان قلب عاشق پارت ۵۹1 سال پیشبدون دیدگاه کمی هم میگذرد.. انگار هنوز قصد رفتن نداشتند. نازنین فیلم هایی که شیدا از مهمانی و یارا برایش فرستاده بود را تماشا میکرد بینشان هم پاسخ…
رمان قلب عاشق پارت ۵۸1 سال پیشبدون دیدگاه ” ما که کنتاکیم عزیزم شما احیاناً تو راهی ندارین؟؟؟! ” سند میکند و گوشی را روی سایلنت قرار میدهد. _ جای خاصی مدنظرته؟…
رمان قلب عاشق پارت ۵۷1 سال پیشبدون دیدگاه جهان بلند میشود و او را به آغوش میکشد _ چیزی نیست، رعد و برق بود نازنین به کنار هولش میدهد ….. میدونم خودم،…
رمان قلب عاشق پارت ۵۶1 سال پیشبدون دیدگاه برمیگردد.. مخالف جهان مینشیند دیگر طاقت دیدن صحنه های وهم انگیز را نداشت اما صدا ها… ….. کم کن صداشو جهان بدون بدون هیچ حرف…
رمان قلب عاشق پارت ۵۵1 سال پیشبدون دیدگاه مینشیند. اتفاقا خوب هم شد، چطور این وقت روز تنهایی پله ها را پایین میرفت و از مقابل در خانه پایین و آشپزخانه رد میشد،…
رمان قلب عاشق پارت ۵۴1 سال پیشبدون دیدگاه با غروری شکسته چشم به دیوار بی رنگ و رو میدوزد.. پس زدن های عروسک تمامی نداشت حال به هر شکل و به هر نحوی …
رمان قلب عاشق پارت ۵۳1 سال پیشبدون دیدگاه به نظر جهان شوخی میکرد اما.. نه مزاح نبود.. چهره اش کاملا جدی بود، حتی با آن خط اخم بین دو ابرویش بدون هیچ…
رمان قلب عاشق پارت ۵۲1 سال پیشبدون دیدگاه بد شده بود.. ترسناک بود همه چیز داشت از کنترلش خارج میشد و شاید.. همان لحظه که ” بله” عقد را داد همه چیز از اصول و…
رمان قلب عاشق پارت ۵۱1 سال پیشبدون دیدگاه سفره را جمع میکند و شستن آن چند عدد ظرف را به بعد موکول میکند دو لیوان چای و شیرینی میشود تقریبا غذای دختر.. _…
رمان قلب عاشق پارت ۵۰1 سال پیشبدون دیدگاه تکیه به کابینت نگاهی سرتاسر به آشپزخانه میاندازد علاوه بر کوچک بودنش خیلی هم کار میبرد در چندتایشان را باز میکند و نگاهی به داخل…
رمان قلب عاشق پارت ۴۹1 سال پیش۱ دیدگاهخودش را جمع و جور میکند، وا دادن کنار این مرد نتایج خوبی به همراه نداشت باز هم برنمیگردد ….. اگه باز نمیکنید با همین لباس برم بخوابم، خیلی خستم…
رمان قلب عاشق پارت ۴۸1 سال پیشبدون دیدگاه خواست در را باز کند، اما دست جهان زود تر روی دستگیره مینشیند در این حالت میشد تن مرد را پشت سرش و در نزدیک ترین حالت…
رمان قلب عاشق پارت ۴۷1 سال پیش۴ دیدگاه لب هایش انگار به هم دوخته شده بودند و شاید این لرزش بی امان تنش از سرما بود! خود را عقب میکشد اما.. نمیشود..…
رمان قلب عاشق پارت ۴۶1 سال پیش۱ دیدگاه …..الان گفتم که نمیتونم باشه برای یه وقت دیگه اخم های جهان به هم گره میخورند _ پس یارا رو میبرم ……یعنی چی؟…