رمان قلب عاشق پارت ۵۵

4.3
(78)

 

 

 

 

 

می‌نشیند. اتفاقا خوب هم شد، چطور این وقت روز تنهایی پله ها را پایین می‌رفت و از مقابل در خانه پایین و آشپزخانه رد می‌شد، آن هم زمانی که باید مجدد این مسیر را بازمی‌گشت!

 

جهان سه بالش تکیه به پشتی، روبه‌روی تلوزیون می‌گذارد

می‌نشیند و تکیه می‌دهد، لم داده پا روی پا می‌گذارد و…

دست هایش شروع به باز کردن دکمه های پیراهنش می‌کنند

 

 

نازنین نگاه به تلوزیون می‌کند

لبش را بین دندان می‌گیرد و از نظرش می‌گذرد : اگر این طرز شروع شدنش باشد خدا به بعدش رحم کند!

 

دو لیوان چای می‌ریزد و جعبه شیرینی را از یخچال بیرون می‌آورد

 

….. یه دقیقه صبر کنید من بیام بعد پلی کنید

 

_ چرا؟!

 

….. همین طوری!

 

_ آهان!

 

اول سینی چای را مقابلشان می‌گذارد و بعد جعبه را

 

….. فکنم ترسناک باشه

اصلا مشخصه. از جنگل هم که شروع شده

کاش حداقل برق ها رو خاموش نمی‌کردین

 

با لبخندی محو، شاسی پلی را می‌زند

نگاهی به دختر که هنوز فیلم شروع نشده ترسیده صفحه نمایشگر را نگاه می‌کرد، می‌کند..

 

………………………… 📙

 

 

 

نازنین رو می‌کند سمتش

اما با دکمه‌ی باز شده‌ی پیراهن مرد تا انتها روبه‌رو می‌شود

چشم از سینه پر موی مرد می‌گیرد

 

….. روشن کنیم؟

 

_ نه

خوبه همین طوری

 

….. خب این جوری یه جوریه.. من حس خوبی ندارم

 

طوری وانمود می‌کرد که انگار هیچ توجهی به دختر ندارد

 

_ تا حالا فیلم ترسناک دیدی؟

 

…. دیدم

 

_ با چراغ خاموش؟

 

….. نه

روز دیدم. با کلی آدم

هر جا هم که ترسناک می‌شد نگاه نمی‌کردم

 

_ دختر شجاعمی!

 

چپ چپ نیم رخ جدی جهان را نگاه می‌کند و در آخر با خنده ای محو چشم می‌گیرد

 

….. شجاع که هستم ولی دختر بابام!

 

جهان ابرو بالا می‌اندازد

از گوشه چشم نگاهش می‌کند

 

_ مبارکه بابات، ما که بخیل نیستیم

اما..

تهش زنِ منی!

 

دخترک اخم می‌کند

کاملا واضح بود که از جمله ی آخر جهان خوشش نیامده

 

….. زن منی یعنی چی

 

جهان در جا و بدون تأمل پاسخش را می‌دهد

 

_ یعنی زیرِ منی!

 

نازنین با تعجب و چشم هایی گرد زل می‌زند به اویی که در نهایت خونسردی فیلمش را نگاه می‌کرد

 

جهان سنگینی نگاه دخترک را حس می‌کند و برمی‌گردد سمتش

 

_ چیه؟

بازم نفهمیدی؟

 

وقتی هیچ تغییری در چهره دختر نمی‌بیند، شروع به توضیح بیشتر می‌کند

 

_ زیر منی یعنی وظیفه‌ی تأمین منو تو رابطه داری

یعنی وقتی میزنه بالا و تنم داغ میشه باید سه سوت آماده باشی و بخوابی زیرم!

 

نازنین با حرصی که قصد کنترلش را نداشت قوطی پر رانی را برمی‌دارد

همان که خواست پرت کند جهان از دستش می‌گیرد

 

_ چته دختر؟

مگه غیر اینه؟!

 

عصبانی کردن دختر با این حرف ها عجیب به دلش می‌نشست

آن هم وقتی زور خلاص کردن خودش را از دستان مردانه‌ی جهان نداشت..

 

…………………………….. 📙

 

 

….. ولم کن دیوونه روانی

بی‌شعور بودن تو ژن شماست وگرنه انقدر…

 

دستی روی دهانش قرار می‌گیرد

 

_ باشه عزیزم شوخی کردم

تو که دهنت بی چفت و چاک تر از منه!

 

خودش را عقب می‌کشد. جهان هم دستش را از روی دهان نازنین برمی‌دارد.

 

حرص همه‌ی تنش را به لرز انداخته بود

تمام سعی داشته و نداشته اش را می‌کرد که با این شرایط کنار بیاید

که این مرد را با همه نخواستن و تحمیلی بودنش، قبول کند

اما..

به هیچ وجه نمی‌توانست زیر بار این حرف ها برود

 

…… چشماتو باز کن ببین با کی داری حرف میزنی

علاوه بر این خودت هم خواهر داری

برادر رضا.!

 

همان رد کمرنگ لبخند هم روی لب های جهان خشک می‌شود

 

_ فقط قصدم این بود فضای بینمون زن و شوهری شه

از این حالت یخ بودن دربیاد

به جهنم که حالیت نیست و.. چپ و راست خانواده منو وسط میاری

 

صدای جیغ دختری در فیلم، نازنین را از آن حالت گارد گرفته بیرون می‌آورد

 

دخترک از ترس خودش را جمع می‌کند

دقایق جلو می‌رود..

 

آن بین کمی هم به چهره ی جهان نگاه می‌کرد.

می‌خواست ببیند می‌شود کمی به او نزدیک شد یا نه!

 

……………………….. 📙

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 78

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان زئوس 3.3 (12)

بدون دیدگاه
    خلاصه : سلـیم…. مردی که یه دنیا ازش وحشت دارن و اسلحه جز لاینفک وسایل شخصیش محسوب میشه…. اون از دروغ و خیانت بیزاره و گناهکارها رو به…

دانلود رمان ماهی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
خلاصه: یک شرط‌بندی ساده، باعث دوستی ماهی دانشجوی شیطون و پرانرژی با اتابک دانشجوی زرنگ و پولدار دانشگاه شیراز می‌شود. بعد از فارغ التحصیلی و برگشت به تهران، ماهی به…

دانلود رمان پشتم باش 3.9 (7)

۷ دیدگاه
  خلاصه: داستان دختری بنام نهال که خانواده اش به طرز مشکوکی به قتل میرسند. تنها فردی که میتواند به این دختر کمک کند، ساتکین یک سرگرد تعلیقی است و…

دانلود رمان ویدیا 4 (14)

بدون دیدگاه
خلاصه: ویدیا دختری بود که که با یک خانزاده ازدواج میکنه و طبق رسوم باید دستمال بکارت داشته باشه ولی ویدیا شب عروسی اش بکارت نداشت و خانواده همسرش او…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x