رمان دیازپام پارت ۳۰

بدون دیدگاه
نمیدانم چند ساعت است که اینجا داخل آزمایشگاه منتظر جواب آزمایش هستیم بند بند وجودم سرشار از ترس و وحشت است و حال خوشی ندارم دست و پایم میلرزد و…

رمان دیازپام پارت ۲۹

۸ دیدگاه
به سمت آشپزخانه میروم تا لیوانی آب بخورم سارا و ارسلان پشت کانتر نشسته‌اند و درحال خوردن صبحانه هستن و خبری از بهراد نیست با ورودم به آشپزخانه ارسلان متعجب…

رمان دیازپام پارت ۲۸

بدون دیدگاه
بعد از خودن چایی‌ام به اتاق خوابم رفتم همچنان در اثر داروی آرامبخش مغزم درگیر خواب است بر روی تخت دراز میکشم و چشمانم را میبندم اگر واقعا بچه‌ای درکار…

رمان دیازپام پارت ۲۷

بدون دیدگاه
با صدای زنگ بی‌وقفه موبایلش چشمانش را باز می‌کند شاید اثر داروی آرامبخش است که کمی گیج می‌زند نگاهی به در بسته اتاق می‌اندازد و خودش را بر روی تخت…

رمان دیازپام پارت ۲۶

۴ دیدگاه
در نقطه دیگری از شهر مردی سرگردان در خیابان ها میچرخد نه برای اینکه جایی برای رفتن ندارد نه برای اینکه نمی‌تواند با خودش کنار بیاید نمی‌داند آیا می‌تواند در…

رمان دیازپام پارت ۲۵

۱۶ دیدگاه
سوار برلیانس آبی رنگم میشوم و به سمت عمارت حاج همایون می‌رانم تلفنم را بیرون می‌آورم و حین رانندگی شماره‌اش را می‌گیرم صدای ظبط شده‌ای که می‌گوید “دستگاه مشترک مورد…

رمان دیازپام پارت ۲۴

بدون دیدگاه
سارا زیر لب چیزی زمزمه کرد که نشنیدم دستم را گرفت و دو انگشتش را بر روی نبض دستم گذاشت کمی بعد آرام دستم را رها کرد و از جایش…

رمان دیازپام پارت ۲۳

۶ دیدگاه
ارسلان برای بار چندم از زمان رفتن سارا به سمت اتاق میرم در چهارچوب در قرار میگیرم و نگاهی به جسم خسته‌اش می‌اندازم همچنان در اثر داروی آرامبخش چشمانش بسته…

رمان دیازپام پارت ۲۲

۱۳ دیدگاه
راوی   مرد با قدم های آرام به سمت اتاق دخترک می‌رود وارد اتاق می‌شود و نگاهی به دخترک بیهوش می‌اندازد حال خودش را درک نمی‌کند با قدم های سست…

رمان دیازپام پارت ۲۱

۹ دیدگاه
کمی در همان حالت ماند و بعد از جایش بلند شد به سمت اتاق رفت و بعد از چند دقیقه با کاغذی که در دست داشت از اتاق خارج شد…

رمان دیازپام پارت ۲۰

بدون دیدگاه
نمیدانم چقدر اشک ریختم و از درد ناله کردم نمیدانم او چقدر خودش را به بدنم کوبید فقط نفس های کند شده‌ام را میفهمم و چشمانی که سیاهی میرود در…

رمان دیازپام پارت ۱۹

بدون دیدگاه
آتوسا با صدای کوبیده شدن در به دیوار جیغ بلندی میکشم و به سرعت از روی مبل بلند میشوم در آن تاریکی نمیتوانم درست تشخیص دهم چه‌کسی اینگونه وحشیانه وارد…

رمان دیازپام پارت 18

۱۵ دیدگاه
به سمت سرویس رفتم و چند مشت آب سرد به صورتم کوبیدم تمام بدنم کوره آتش شده و حال خودم را درک نمیکنم از داخل آیینه سرویس نگاهی به چهره…

رمان دیازپام پارت ۱۷

بدون دیدگاه
ارسلان صدای جیغ های پر دردش در گوش‌هایم میپیچد اما گویی دیوانه شده‌ام آتوسا_ارسلان نزن نامرد بزار حرف بزنم صدای حق حق گریه‌اش در صدای کوبیدن مشت های پی در…

رمان دیازپام پارت 16

بدون دیدگاه
آرام از ماشین پیاده می‌شویم و به سمت آسانسور می‌رویم سوار بر آسانسور می‌شویم و ارسلان دکمه طبقه مورد نظر را می‌فشارد با رسیدم به طبقه از آسانسور بیرون می‌رویم…