رمان قلب عاشق پارت ۱۴1 سال پیشبدون دیدگاه نازنین لبش را به دندان میگیرد و سر به زیر میاندازد جلوی این مرد بد گافی دادند! ……. گفتم یکم حال و هواش عوض شه چشم…
رمان قلب عاشق پارت ۱۳1 سال پیشبدون دیدگاه ……. من پشت فرمونم نمیتونم خیلی حرف بزنم تا دو، سه هفته که یارا خوب بشه پیش من میمونه! دکتر گفت شاید تا یه ماه،…
رمان قلب عاشق پارت ۱۶1 سال پیشبدون دیدگاه ماشین را دور میزند …… فکر نمیکردم لجباز باشین کنار میایستد تا نازنین کودک را به آغوش بگیرد لجباز نبود فقط این دختر زیادی تند میرود. بردن…
رمان قلب عاشق پارت ۱۲1 سال پیش۱ دیدگاه لباس هایش را میپوشد. تخم مرغ آبپز عسلی را پوست میگیرد و به قطعات کوچک تقسیم میکند در پوش ظرف را میگذارد که آلوده نشود مقداری…
رمان قلب عاشق پارت ۱۱1 سال پیشبدون دیدگاه پیاده میشود و کلید در قفل در بزرگ حیاط میچرخاند هوا سرد بود و بیش از آن، سوز داشت برمیگردد و پشت رول مینشیند و اتومبیل را…
رمان قلب عاشق پارت ۱۰1 سال پیش۳ دیدگاه جهان با تعجب از حرکت میایستد چه گفت این دخترک؟! خنده اش میگیرد! یادش نمیرود که برای چند عدد لواشک چطور اشک میریخت! صدای قدم های جهان…
رمان قلب عاشق پارت ۹1 سال پیشبدون دیدگاه …….. چه فرقی میکنه؟ همکاراتون که شیفت صبح بودن، دیدن که این آقا بچه رو سپردن به من الان، این وقت شب زنگ بزنم چی بگم؟ نمیبینید حال…
رمان قلب عاشق پارت ۸1 سال پیشبدون دیدگاه آرام از روی تخت پایین میرود نگاهی به چهره ی معصوم یارا میاندازد و بوسه ای بر گونه اش میزند …… قربون قدت بره خاله که انقدر…
رمان قلب عاشق پارت ۷1 سال پیشبدون دیدگاه ……. همه ی بچه ها مریض نمیشن فقط بچه هایی که ازشون خوب مراقبت نشده! چشم های مرد میخندند از نظرش او همان دختر بچه ی…
رمان قلب عاشق پارت۶1 سال پیشبدون دیدگاه راه میافتد و به قدم هایش سرعت میبخشد …….. کدوم بیمارستان؟ _ بیمارستان بچه ها دیگه.. نمیدونم اسمشو پله ها را پایین میرود…
رمان قلب عاشق پارت 51 سال پیشبدون دیدگاه بسته را برداشته روی تخت میاندازد …….. بیشعور کثافت! شروع میکند به درآوردن لباس هایش در همان حین سعی میکند صدای جهان را تقلید…
رمان قلب عاشق پارت ۴1 سال پیشبدون دیدگاه کلید را در قفل میچرخاند و در را باز میشود چند قدم بیشتر داخل نرفته بود که چشمش به لندکروز مشکی پارک شده در حیاط میافتد چشم…
رمان قلب عاشق پارت ۳1 سال پیشبدون دیدگاه مات میماند.. درست شنیده بود؟ ……. چی گفتی شما؟ پاسخی نمیشنود، که این خودش هیزم در آتش بود از بازوی جهان میگیرد تا به سمت خودش…
رمان قلب عاشق پارت ۲1 سال پیشبدون دیدگاه ) بی هدف بلند میشود و جلوی آینه میایستد به تصویر خود مینگرد دیگر هیچ چیز برایش مثل سابق نبود انگار با رفتن نگار روح زندگی و…
رمان قلب عاشق پارت ۱1 سال پیش۳ دیدگاه _ نازنین خانوم، من به شما حق میدم شما هم عزیزتون و از دست دادین و داغ دارین. اما هیچ دلیلی توهین شما رو موجه نمیکنه شما…