رمان لاوندر پارت ۲۹

بدون دیدگاه
    پرینت اطلاعات شرکت آرمین تو دستم بود پشت در اتاق عمران ایستادم و دوتا ضربه به در زدم   _ بفرمایید   بدون معطلی داخل رفتم سعی کردم…

رمان لاوندر پارت ۲۶

بدون دیدگاه
  پشتم به صندلی ماشین چسبید   از فکر به حرفش مو به تنم سیخ شد   _ شرم آوره! می‌دونی منظور حرفت چیه؟   همونجور که نگاهش به جاده…

رمان لاوندر پارت ۲۵

بدون دیدگاه
    _ چی شد مدیا؟ صبحونه میخوردی پرید تو گلوت؟   چندتا سرفه ی دیگه کردم و جواب دادم   _ نه مامان میگم داره دیرمون میشه بذار بعد…

رمان لاندور پارت ۲۴

۱ دیدگاه
    فهمیده بودم با با لجبازی باهاش وحشی تر میشه   باید از در سازگاری وارد میشدم   اشاره ای به نون و پنیر کردم   _ بشین حالا…

رمان لاندور پارت ۲۳

بدون دیدگاه
    درست مثل کسی که بهش شوک وارد کردن، کمرم از تخت بلند شد و صاف نشستم   حتی نمی‌تونستم نگاهم رو ازش بگیرم به دیوار تکیه داده بود…

رمان لاندور پارت ۲۲

بدون دیدگاه
    ***   ” آرمین ”   _ آرمین خان این پرونده ها رو ببریم بایگانی؟   _ نه همشونو بذار همینجا   _ کار های ساختمون تموم شده…

رمان لاندور پارت ۲۰

بدون دیدگاه
        بابا با خیالی آسوده دستم رو فشرد   _ من دیگه میرم امیدوارم موفق باشی دخترم   گیج و منگ خداحافظی کردم   اشاره ای به…

رمان لاندور پارت ۱۹

۱ دیدگاه
    _ وصیت نامه دست وکیله ولی اسناد پیش خودم بود آوردم برات   نیم نگاهی به حاج خانوم انداختم   _ می‌خوام تنها باشم   حس کردم استرس…

رمان لاندور پارت 18

بدون دیدگاه
    سریع جواب دادم _ مطمئن باشین …   دستم رو روی شونه ی غزاله گذاشتم و ادامه دادم   _ اما من تنها نیستم و بدون دوستم نمیتونم…

رمان لاندور پارت ۱۷

بدون دیدگاه
      از شانس خوب، دیگه آرمین از خونه بیرون نیومد و مامانش همه‌ی کارها رو ردیف میکرد   این برای من خوب بود چون نمیدیدمش!   کم کم…

رمان لاندور پارت ۱۶

بدون دیدگاه
      داشتم مستقیم میرفتم توی همون اتاقی که پنج سال شکنجه گاهم توی خواب بود   اما چاره ای نداشتم چون تنها قسمتی از اون خونه که در…

رمان لاندور پارت ۱۵

بدون دیدگاه
    نگاهشون رنگ تعجب گرفت   انگار واقعا من رو نشناخته بودن   شایدم دقیق توجه نکرده بودن   سارا موهای توی صورتم رو کنار زد   _ بچه…