رمان پروانه ام پارت 108

۱ دیدگاه
      #پارت_۵۲۱   قلبش درون سینه اش آوار شد … روح از تنش پر کشید و رفت . خلیل دستپاچه شده بود و نمی دونست باید چیکار کنه…

رمان پروانه ام پارت 106

بدون دیدگاه
  #پارت_۵۰۹   اطلس ادامه داد :   – پزشکی که برای معاینه ی پدرتون احضار کرده بودین ، همین الان رسید ! منتظر شماست آقا … توی سرسرا ایستاده…

رمان پروانه ام پارت 103

بدون دیدگاه
      #پارت_۴۷۹   – برای اینکه راضیتون کنه در موردش چیزی به سرهنگ طحان نگید ! … از اون روز که توی کافه با سرهنگ پاسور بازی کردین…

رمان پروانه ام پارت 102

۱ دیدگاه
  #پارت_۴۸۷   باز نفس خسته ی دیگه ای کشید … و سعی کرد بحث رو تغییر بده :   – این صبحانه هنوز گرمه … بیا چند لقمه بیشتر…

رمان پروانه ام پارت 101

۲ دیدگاه
    #پارت_۴۷۰   یک لحظه ی کوتاه پلک هاشو روی هم فشرد و بعد تلاش کرد روی آرنجش نیمخیز بشه .   سر درد و سر گیجه اونو از…

رمان پروانه ام پارت 100

۱ دیدگاه
      #پارت_۴۴۹   به نظر داشت از موقعیتش لذت می برد ! از تنهاییش … و شیرینی ها … و از اینکه کسی کاری به کارش نداشت ……

رمان پروانه ام پارت 98

بدون دیدگاه
#پارت_۴۲۹ پروانه لب هاشو روی هم فشرد و تلاش کرد دیگه چیزی نگه ! ولی با تمامِ سکوتش ، مضطرب بود .‌.. انگار کسی توی دلش رخت چنگ می زد…

رمان پروانه ام پارت 97

۱ دیدگاه
#پارت_۴۲۲ – چه خبر در سطح شهر ؟ همه چی امن و امانه ؟! سرهنگ طحان نگاه ناامیدی به هفت خشتش انداخت … این دست رو باخته بود ! زیر…

رمان پروانه ام پارت ۹۵

۱ دیدگاه
    سلمان ادامه داد :   – از من نشنیده بگیرید ، ولی سرهنگ طحان بدجوری زیر فشاره ! رشته ی امور از دستش در رفته و دارن بازخواستش…