پاییزه خزون پارت 83

۳ دیدگاه
پاییزه خزون  دوس نداشتم برم تو ولی چقدر باید فرار کنم ازشون ، بالاخره آدم خسته میشه دیگ ، کفشامو ددر آوردمو دلمو به دریا زدمو رفتم تو ، هر…

رمان لیلیان پارت ۶۳

۲ دیدگاه
      – میخواستم بگم مهدی رو میاری ببینمش؟ اینکه خودش مستقیم اا تماس گرفته، برایم معنیای جز حرفی که زده دارد. اما چیزی به رویش نمیآورم که باز…

رمان رخنه پارت ۱۲۶

بدون دیدگاه
        صداش سر جام ایستادم. – کجا با این وضعیت؟ برگشتم و خسته از بهونه های که میگرفت ناله کردم: – تروخدا یک امشب و گیر نده…

رمان سرمست (پارت آخر )

۲ دیدگاه
      حدود نیم ساعت طول کشید تا همه چی رو بهم بگه. انقدر حرف‌هاش شوکه کننده بودن که حرفی برای زدن نداشتم.   این همه اتفاق برای ماهد…

رمان مادمازل پارت ۷۲

۲ دیدگاه
        اینو گفت و کلید آپارتمانمو پرت کرد سمتم.تو بغل گرفتمش و ناباورانه نگاهش کردم چی میگفت این رهام به من!؟ خبر نداشت بدون اون حتی نمیتونم…

رمان وارث دل پارت ۸۴

۱ دیدگاه
      _…افتاده به جون خانواده ات انگار هلنا یه روز برای هوا خوری می یاد خارج از عمارت ادم اسلان اون رو میگیره و می بره پیش اسلان…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۷۶

۱ دیدگاه
  * _ یعنی چی آخه…مگه ده بار جشن میگیرن….خوبه هنوز سه ماه نشده که از عروسیشون میگذره ها…بده اون گوشیتو یه زنگ بزنم فرنوش ببینم جریان چیه؟…گوشی خودم نمیدونم…

رمان 52 هرتز پارت 16

۲ دیدگاه
کلونیا با هیجان شروع به حرف زدن کرد و اروم اروم به سمتم اومد ــ باورم نمیشه که تو بازم این جمله رو بهم گفتی تو بازم بهم گفتی جذاب…

رمان لیلیان پارت ۶۲

۱ دیدگاه
      میکرد!   ناباور و هیستریک میخندم و سری به چپ و راست تکان میدهم و با جملهی نگار، عملا ا در بهت و ناباور غرق میشوم. –…

رمان رخنه پارت ۱۲۵

بدون دیدگاه
    شال روی موهام و پوشیدن یک جفت کفش نو که از داخل کمد پیدا کردم و برداشتن کیف خواستم از اتاق خارج بشم که صدای حافظ و از…

رمان مادمازل پارت ۷۱

۱ دیدگاه
              کلافه و با پای پیاده به راه افتادم. این فرزام که خوب بلد بود در بره مامان هم‌ هی لی لی به لالاش…

رمان وارث دل پارت ۸۳

بدون دیدگاه
      کتاب دعا رو بستم و رو بهش گفتم : خوب دخترم خودت شرایط رو می دونی نمیتونم تو رو بفرستم کلاس خصوصی باید همینجا توی خونه درست…