رمان پروانه ام پارت ۹۰ 4 (105)3 ماه پیش۲ دیدگاه – من هیچی نگفتم مرتضی ! حرف توی دهنت نمی ذارم ! فقط دارم میگم که … حواست باشه ! که راحت از کاراش نگذری ! … که…
رمان پروانه ام پارت ۸۹ 4.3 (75)3 ماه پیشبدون دیدگاه حالا توجه فخار هم به این بحث جمع شده بود … . صدای گفتگوی درهم و برهم فضای کابین رو پر کرد … “چی فرمودین” ها و “عالی”…
رمان پروانه ام پارت ۸۸ 4.2 (99)3 ماه پیشبدون دیدگاه آوش چشم دوخته به هاله … هوومی کشید . مرتضی زیر لب با خودش تکرار کرد : – سه سقط پی در پی … آوش با بی…
رمان پروانه ام پارت ۸۷ 4.3 (101)3 ماه پیش۱ دیدگاه سلمان بود … که در چند قدمیش ایستاده بود … . – آروم باشید خانوم ! … آروم باشید ، منم ! پروانه هر دو دستش مشت…
رمان پروانه ام پارت ۸۶ 4.1 (92)4 ماه پیشبدون دیدگاه آوش با بی حوصلگی عمدی گفت : – من برای دیدنِ بیوه ی برادرم امشب اومدم ! … خواهش می کنم تشریفات و تعارفات رو کنار بگذارید و…
رمان پروانه ام پارت ۸۵ 4.4 (104)4 ماه پیشبدون دیدگاه آوش لبخند ضعیفی زد و به دیگران معرفی شد . در بین جمعیت هاله رو دید که پیراهنِ سبزی به تن داشت و روی کاناپه ی ایتالیایی نشسته…
رمان پروانه ام پارت ۸۴ 4.1 (97)4 ماه پیشبدون دیدگاه – خانوم تو رو به امام حسین … تو رو جانِ عزیزتون اگه دست روی این دختر بلند کنید ! صدای اطلس بود … و بعد با…
رمان پروانه ام پارت 83 4.3 (104)4 ماه پیشبدون دیدگاه هوا به شدت سرد و مرطوب بود و آسمون خاکستری … و تجربه نشون می داد قرار به همین زودی ها بارونِ سختی باریدن بگیره . پروانه…
رمان پروانه ام پارت 82 4.2 (98)4 ماه پیش۳ دیدگاه هنوز حرفش تموم نشده بود … سلمان با قدمی که به پیش گذاشت ، جلب توجه کرد . پروانه نگاه کرد به اون … و سلمان از…
رمان پروانه ام پارت81 3.9 (87)4 ماه پیش۱ دیدگاه چشم های آوش برقی زد : – سوال خوبی پرسیدی ، مامان ! دلیل سفر من کاملاً محرمانه است و تا الان به هیچ کسی نگفتم .…
رمان پروانه ام پارت ۸۰ 4.2 (104)4 ماه پیش۲ دیدگاه – نمیخوای بپرسی در مورد چی با هم حرف زدیم ؟! – اصلاً برام مهم نیست ، مامان ! اگه فکر کردی من با اون شارلاتانِ بی…
رمان پروانه ام پارت ۷۹ 4.1 (88)4 ماه پیشبدون دیدگاه احساسی راه تنفسش رو مسدود کرده بود … . – اینجا چرا بهم ریخته ؟! آوش مدتی فقط نگاهش کرد … نگاهش مثل یک تکه یخ پوست…
رمان پروانه ام پارت ۷۸ 4 (95)4 ماه پیش۱ دیدگاه پروانه بزاق دهانش رو قورت داد و لب هاشو روی هم فشرد … امیدوار بود بتونه بغضش رو پنهان کنه ! اصلاً سر در نمی آورد !…
رمان پروانه ام پارت ۷۷ 4.3 (98)4 ماه پیش۲ دیدگاه *** بیرون صدای حرف بود … صدای مشاجره . باز معلوم نبود خورشید خانم کدوم بدبختی رو گیر آورده بود تا سرش داد بزنه و دق و دلیشو…
رمان پروانه ام پارت ۷۶ 4.2 (102)4 ماه پیش۱ دیدگاه آوش اندکی چرخید به عقب … هلن ! پلک هاشو بی حوصله روی هم فشرد و سرش رو تکون داد … حوصله ی این زن رو ابداً نداشت…