رمان پروانه ام پارت ۸۵

بدون دیدگاه
  آوش لبخند ضعیفی زد و به دیگران معرفی شد .   در بین جمعیت هاله رو دید که پیراهنِ سبزی به تن داشت و روی کاناپه ی ایتالیایی نشسته…

رمان پروانه ام پارت 83

بدون دیدگاه
    هوا به شدت سرد و مرطوب بود و آسمون خاکستری … و تجربه نشون می داد قرار به همین زودی ها بارونِ سختی باریدن بگیره .   پروانه…

رمان پروانه ام پارت 82

۳ دیدگاه
    هنوز حرفش تموم نشده بود … سلمان با قدمی که به پیش گذاشت ، جلب توجه کرد .   پروانه نگاه کرد به اون … و سلمان از…

رمان پروانه ام پارت81

۱ دیدگاه
    چشم های آوش برقی زد :   – سوال خوبی پرسیدی ، مامان ! دلیل سفر من کاملاً محرمانه است و تا الان به هیچ کسی نگفتم .…

رمان پروانه ام پارت ۸۰

۲ دیدگاه
    – نمیخوای بپرسی در مورد چی با هم حرف زدیم ؟!   – اصلاً برام مهم نیست ، مامان ! اگه فکر کردی من با اون شارلاتانِ بی…

رمان پروانه ام پارت ۷۸

۱ دیدگاه
    پروانه بزاق دهانش رو قورت داد و لب هاشو روی هم فشرد … امیدوار بود بتونه بغضش رو پنهان کنه !   اصلاً سر در نمی آورد !…

رمان پروانه ام پارت ۷۷

۲ دیدگاه
  ***   بیرون صدای حرف بود … صدای مشاجره . باز معلوم نبود خورشید خانم کدوم بدبختی رو گیر آورده بود تا سرش داد بزنه و دق و دلیشو…

رمان پروانه ام پارت ۷۶

۱ دیدگاه
  آوش اندکی چرخید به عقب … هلن !   پلک هاشو بی حوصله روی هم فشرد و سرش رو تکون داد … حوصله ی این زن رو ابداً نداشت…