رمان الهه ماه پارت 1881 سال پیش۶ دیدگاه ا _حالش خوب نیست ؟برای چی چشماش بسته است ..؟ نکنه از حال رفته باشه..؟ لحنش آنقدری پر تشویش و هراسان است که حتی به دل…
رمان الهه ماه پارت ۱۸۷1 سال پیش۱ دیدگاه فکری که به ذهنش خطور میکند ضربان قلبش را رفته رفته کند میکند و… آن شب کذایی … آن تصادف لعنتی… بلایی که…
رمان الهه ماه پارت۱۸۶1 سال پیشبدون دیدگاه _پس چرا.. برای چی یه آدم باید بخواد که به جای زندگی کردن مرگ و انتخاب کنه..؟ افسر توضیح میدهد: _ در این…
رمان الهه ماه پارت ۱۸۵1 سال پیشبدون دیدگاه زهرخندش سام را دچار جنون میکند.. خشمگین از اینکه رو دست خورده بود دندان بهم میساید که مرد سرش را کمی بالا میکشد و با صدایی…
رمان الهه ماه پارت ۱۸۴1 سال پیشبدون دیدگاه ا سام تسلیم و بی حال کنار جسم خونین و داغان مرد روی زمین می افتد… یاسین نگران کنارش مینشیند و با دیدن اوضاع صورتش مینالد..…
رمان الهه ماه پارت ۱۸۳1 سال پیش۱ دیدگاه ا لحظه ای جوشش خون را در رگ های کنار شقیقه اش حس میکند و بی آنکه بخواهد ذره ای از جایش جا به جا شود دستش را…
رمان الهه ماه پارت ۱۸۲1 سال پیشبدون دیدگاه دستش را از روی پهلویش بر میدارد… درد هرچند عمیق و آزاردهنده اما او دویدنش را از سر میگیرد و به گام هایش شتاب بیشتری میدهد.. …
رمان الهه ماه پارت ۱۸۱1 سال پیشبدون دیدگاه _نرو جلو ..خواهش میکنم ازت.. _برو کنار ببینم… _خودم میارمش پیشت قول میدم… _یاسین.. _به خدا میارمش تو فقط همینجا منتظر باش..…
رمان الهه ماه پارت ۱۸۰1 سال پیش۱۶ دیدگاه رهام در سکوت تنها نگاهش میکند و سام وحشت زده تکانش میدهد.. _د مگه با تونیستم ..اینی که گفتی یعنی چی..؟ رهام نفسش را پرصدا…
رمان الهه ماه پارت ۱۷۹1 سال پیش۱ دیدگاه پهلویش تیر میکشد .. همان قسمتی که حین در آغوش کشیدن ماهک به ماشین اصابت کرده بود… دردش اوج میگیرد و… چطور همچین چیزی…
رمان الهه ماه پارت ۱۷۸1 سال پیش۲ دیدگاه هنوز حادثه ای که چند لحظه پیش در حال رخ دادن بود را نتوانسته بود هضم کند که حالا باید با او سروکله میزد.. فکش…
رمان الهه ماه پارت ۱۷۶1 سال پیش۱ دیدگاه # میبیند و درهم میشکند و چرا هربار فراموش میکرد..؟ چرا هربار از یاد میبرد این عشق ممنوع را…؟ که هربار از خاطرش میرفت…
رمان الهه ماه پارت 1751 سال پیش۱ دیدگاه بدون کوچک ترین اعتنایی به صدا زدن های رهام و یاسین از شرکت بیرون میزند و بلافاصله وارد آسانسور میشود.. یاسین سراسیمه عقب گرد…
رمان الهه ماه پارت ۱۷۴1 سال پیش۱ دیدگاه ا یاسین پوزخند میزند .. انگشت اشاره اش را سمت اتاق سام میگیرد و شمرده شمرده زمزمه میکند.. _جون دوباره دادن به شرکت خوبه… تلاش…
رمان الهه ماه پارت ۱۷۳1 سال پیش۱ دیدگاه صدای پیوسته ی زنگ تلفن که در فضای مسکوت شرکت میپیچد دخترک سراسیمه درحالیکه کوهی از زونکن ها را در آغوش خود دارد از اتاق بایگانی بیرون…