رمان الهه ماه پارت ۱۸۰

4.1
(68)

 

 

رهام در سکوت تنها نگاهش میکند و سام وحشت زده تکانش میدهد..

 

_د مگه با تونیستم ..اینی که گفتی یعنی چی..؟

 

 

رهام نفسش را پرصدا بیرون میفرستد..

 

 

_یعنی همه چیز از قبل برنامه ریزی شده بوده..

یعنی یکی با قصد و غرض قبلی می خواسته ماهک و بکشه…

یعنی اون دو نفر فقط یه مهره بودن..یه مهره ی سوخته که چه موفق میشدن کارشون و درست انجام بدن چه نه در نهایت قرار بوده تو همون ماشین جون بدن..

 

 

سام یکه خورده گامی به عقب برمیدارد..

 

یاسین ترسیده مینالد..

 

 

_چطور ممکنه .. ؟

 

 

رهام با آرامش برایشان توضیح میدهد…

 

_ببینید مطمئناً کسی که این آدما رو اجیر کرده از همون اولم قصدش مشخص بوده..

 

میخواسته همزمان با ماهک کار اون دوتا رو هم یکسره کنه ..

اینطوری نه پای خودش وسط بود که بخواد گیر بیافته و نه هیچ اسم و نشونی از اون به جا میموند که بعدها بخواد براش دردسر شه…

با این نقشه خیلی راحت به خواسته اش می‌رسیده و همه ی کاسه کوزه هام سر اون دو نفر میشکسته…

اینطوری نه خانی اومده و نه خانی رفته…

 

 

سام از شدت فشار حرف ها دستش را به پیشانی میگیرد …

 

خسته نجوا میکند..

 

_حال او دو نفر…

 

رهام با نفس عمیقی سر تکان میدهد و سکوتش

نگاه وا رفته اش را به پشت سرش میکشاند…

 

به ازدحام جمعیت،

به ماشین پلیس،

به جسم بی جانی که روی برانکارد افتاده بود و به ملافه ی سفید رنگی که تماماً صورتش را پوشانده بود‌..

 

رهام به آرامی زمزمه میکند..

 

_راننده مرد…

 

یاسین لب میگزد و رهام توضیح میدهد :

 

_طرف درجا تموم کرده…

 

 

 

 

_ اون یکی ..؟اون یکی چیشد..

یه نفر دیگه هم باهاش بود تو ماشین..

 

رهام دست در جیب جواب یاسین را میدهد..

 

_زنده است ..البته فعلاً…

 

 

_منظورت چیه..؟

 

_منتقلش کردن بیمارستان اما فکر نکنم امیدی به زنده موندنش باشه ..

 

 

_یعنی چی که امیدی نیست..اگه بمیره که دستمون دیگه به جایی بند نیست..

از کجا بفهمیم کیا میخواستن ماهک و به کشتن بدن و هدفشون از این کار چی بوده ..؟

 

 

رهام دستش را دور لبش میکشد…

 

_اونش دیگه به ما مربوط نیست..

شاید یه انتقام شخصیه شاید یه مسئله خانوادگی دیگه بقیه اش رو اونا باید پیگیر باشن نه ما…

 

 

یاسین با حالتی گرفته از اتفاقی که ممکن بود برای ماهک رخ دهد نیشخندی میزند:

 

 

_یعنی چی که به‌ ما ربطی نداره اگه سام نمی‌رسید که الان باید جنازه ی له شده ی ماهک و از زیر چرخای ماشین جمع میکردیم…

 

 

سام از تصور جمله ی یاسین و اتفاقی که ممکن بود بیفتد با درد پلک میبندد..

 

سرش را عقب میکشد و گلوی متورمش تکان میخورد…

 

 

رهام با چشم و ابرو به یاسین میفهماند که بیش از این ادامه ندهد…

 

_نمیتونی جلوی دهنت و بگیری نه..؟

 

 

به آرامی پچ میزند و یاسین تازه میفهمد

انگار زیاده روی کرده است که سکوت میکند…

 

 

 

نگاه سام پی ماهک میدود..

 

پی چهره ی رنگ پریده و حال نذارش…

 

مشخص است که روی پا بند نیست..

 

دوستانش دور تا دورش را احاطه کرده بودند و او انگار اصلاً  در این دنیا نبود که حواسش به هیچکدام آنها نیست..

 

 

لب خشکیده اش را با زبان تر میکند و بی طاقت میخواهد به سمتش رود که رهام مانع میشود…

 

 

_کجا..؟

 

_مگه نمیبینی..؟

حالش خوب نیست…

 

_نباید بری پیشش ..

 

_روی پا بند نمیشه..

 

_به تو مربوط نیست…

 

 

_ رنگ و روش پریده حتی نا نداره نفس بکشه..

 

_نباید بری جلو سام…

 

اخم میکند..

 

_ واقعاً نمیفهمی حالش بده یا خودت و زدی به نفهمیدن..

 

_من خیلی هم خوب حالش و میفهمم فقط میگم که تو…

 

دستش را پس میزند..

 

_باید ببرمش بیمارستان ..

 

رهام کلافه سر تکان میدهد و صدایش بالا میرود..

 

_کس و کارش کنارش هستن حال بدش به تو ..

 

با صدای بلندی فریاد میزند

 

_مربوطه…

 

رهام شوکه ماتش میبرد و سام نفس زنان میغرد..

 

_حال بد اون دختر بیشتر از هرکسی به من مربوطه..

برام مهم نیست که خود نامردش نسبت به من چه حسی داره…

 

 

رهام در سکوت تنها نگاهش میکند و پیش از آنکه سام بخواهد او را کنار بزند اینبار یاسین است که مانعش میشود.‌..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 68

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
16 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Man
Man
6 ماه قبل

من ثبت نام کردم
میشه دسترسی بدین رمان بزارم؟

و اینکه شما ادمین مدوان هم هستین؟

Man
Man
پاسخ به  NOR .
6 ماه قبل

تلگرام ندارم متاسفانه 🤦🏻‍♀️
میشه پی وی مد وان رو چک کنید؟

Man
Man
پاسخ به  Man
6 ماه قبل

برو پی وی تو چک کن

Man
Man
پاسخ به  NOR .
6 ماه قبل

نمی‌دونم چرا دیگه پی وی واسم نمیاد
ممنوووونم که فعال کردی 😁

Man
Man
پاسخ به  NOR .
6 ماه قبل

فقط ی سوال
فقط برای خودم هستش دیگه؟

Man
Man
پاسخ به  NOR .
6 ماه قبل

ممنون قاصدک جون
بوس به کلت 🥺🦋

Man
Man
پاسخ به  NOR .
6 ماه قبل

ببخشید انقدر سوال می‌پرسم 🤦🏻‍♀️
اگر رمان برای تایید باشه کجا میاد؟

لطفاااا ببخش این آخرین سوالم هست🥺🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

آخرین ویرایش 6 ماه قبل توسط
Man
Man
پاسخ به  NOR .
6 ماه قبل

مرسی 😁🍄

Okm5h
27 روز قبل

سلام ببخشید دیگه رمان رو ادامه نمیدید؟
توروخدا
من الان چند روزه فهمیدم پارت آخر مال ۵ ماه پیشه انگار افسرده شدم
توروخدا یه پارت بزار حداقل

Okm5h
27 روز قبل

سلام ببخشید دیگه رمان رو ادامه نمیدید؟
توروخدا
من الان چند روزه فهمیدم پارت آخر مال ۵ ماه پیشه انگار افسرده شدم
توروخدا یه پارت بزار حداقل

16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x