رمان الهه ماه پارت ۱۸۴

3.9
(66)

 

ا

 

سام تسلیم و بی حال کنار جسم خونین و داغان مرد روی زمین می افتد…

 

 

یاسین نگران کنارش مینشیند و با دیدن اوضاع صورتش مینالد..

 

_چه بلایی سر صورتت آوردی چیکار کردی با خودت ..؟

 

 

سام نفس زنان پشت دستش را گوشه ی لبش میکشد..

با غیظ و نفرت از صورت مرد چشم میگیرد ..

 

 

_زنگ بزن پلیس بیاد این آشغال و جمع کنه از اینجا….

 

 

_دیوونه ای..؟

زدی طرف و ناکار کردی زنگ بزنم پلیسم بیاد..

لابد انتظار داری بهت جایزه هم بدن…

 

 

یاسین که دو دستی سرش را گرفته بود پیش میرود و دو انگشتش را زیر بینی مرد میگذارد و به ثانیه نمیکشد که رنگ از رخش میپرد..

 

_ نفس نمیکشه..؟

نکنه مرده باشه…

 

 

همان لحظه سرفه ی خفیف مرد که به گوشش میرسد یاسین شوکه به عقب پرت میشود..

 

سام با دیدن چشمان نیمه بازش نیشخندی میزند..

 

 

_هفت تا جون داره مردیکه ی لا*شی..

 

 

خونسرد و بی توجه به طرفش خم میشود که در لحظه پهلویش تیر میکشد و درد چهره اش را مچاله میکند…

 

دستش را روی پهلوی زخمی اش میفشارد و با درد مچ مرد را چنگ میزند و رم را به سختی از مشتش بیرون میکشد …

 

_این دیگه چیه..؟

 

شقیقه اش لحظه ای تیر میکشد…

 

دستش را به پیشانی اش میگیرد و نفسش را تکه تکه بیرون می‌فرستد…

 

 

_مدرکی که ثابت میکنه این حیوون با اون دو نفری که قصد زیر گرفتن ماهک و داشتن دستشون تو یه کاسه است..

 

 

 

 

 

_ولی آخه تو چطور… از کجا فهمیدی که با همن..؟

 

_وقت برای تعریف کردن زیاده..جای این حرفا برو پلیسا رو خبر کن..

 

 

رهام با تکان دادن سر به قصد خروج از کوچه عقب گرد میکند تا پلیس ها را به این‌ سمت بکشاند…

 

 

یاسین نگاهش را میچرخاند و چشمانش لحظه ای به پیراهن سام می افتد..

توجه اش کامل جلب رنگ سرخ لباسش میشود و با چشمانی گرد شده مینالد..

 

_سام لباست..

 

سام به آرامی سر خم میکند..

بخش زیادی از پیراهنش آغشته به خون شده بود..

سعی میکند اورکتش را روی پهلویش بکشد و تا حد امکان سرخی لباسش را بپوشاند

 

یاسین شوکه صدایش را بالا میبرد..

 

_ا..اون..اون خــــونِ …؟

 

_هیش..صداتو بیار پایین…

 

 

_نگو که این مردک این بلا رو سرت آورده..؟

 

 

همان لحظه با شنیدن صدای خش خشی که در فاصله چند قدمی به گوششان میرسد حواس هردو جمع میشود…

 

 

سام با حس تکان خوردن مرد بلافاصله یاسین را از مقابلش کنار میزند و همینکه به سمتش گام بر میدارد متوجه حرکت سریع دستانش میشود

 

_داری چه غلطی میکنی؟

 

مرد در سکوت نیشخند میزند..

 

دیده بود که مرد کمی پیش مخفیانه چیزی در دهانش قرار داده بود اما نمیدانست چه بود که به محض دیدن سام سریع دستش را پایین کشیده بود..

 

 

_با تو ام اون چی بود گذاشتی تو دهنت..؟

 

 

مرد آرام زمزمه میکند..

 

_فکر میکنی کسی که براش کار میکنم اجازه میده به همین راحتی گیر پلیس بیفتم..

قبل از اینکه دست پلیس بخواد بهم برسه اول از همه خودشون جونمو میگیرن..

 

 

یاسین نیم نگاهی به صورت سام می اندازد و سام با فکی سخت شده انگشتانش را مشت میکند….

 

 

_هنوز خیلی مونده تا بفهمی با کیا طرفی جوون ..

 

 

 

 

نیشخند لعنتی کنج لبش به آرامی در حال محو شدن است وقتی جدی زمزمه میکند..

 

_فقط اینو بدون آدمایی که من میشناسم همین الان دور تا دور این کوچه کمین کردن تا قبل از اینکه نیرو های پلیس بخوان به چند قدمیم برسه دخلم و بیارن

درست مثل همون کاری که یکم پیش با اون دو نفر کردن..

 

 

یاسین هراسان نگاهش را به اطراف میچرخاند

کوچه ی خالی و خلوت را از نظر میگذراند و زمانی که چیز مشکوکی نمیبیند

نگاهش را با ترس بالا میکشد…

 

 

خیره به ساختمان هایی که پشت بام هایش با فاصله ی کم به هم متصل میشدند کنار سام می ایستد..

 

لحظه ای قد کشیدن سایه ی یک نفر را روی زمین حس میکند و به محض اینکه سرش را بر میگرداند هیچ اثری از آن نمی بیند..

 

 

مرد با نفس تنگی زمزمه میکند…

 

 

_ اون مموری کارتی که تو دستته …

 

 

سام اخم میکند

شوکه نیم نگاهی به رم می اندازد..

 

 

همان لحظه صدای آژیر پلیس در فضا میپیچد..

 

_ این مموری..چی..؟

 

 

سرفه میکند

با خس خس ادامه میدهد…

 

_توش خالیه..

 

 

سام گیج و سر درگم سر بلند میکند..

مرد ادامه میدهد..

 

_مموری اصلی پیش منه..

 

 

سام تک خند ناباوری میزند..

 

گمان کرده بود مرد دروغ می‌گوید که همان لحظه به زحمت دستش را به جیبش می رساند

چیزی از آن بیرون میکشد و دستش را مقابل چشمان او بالا میاورد..

 

نگاه او مات به کف دستش خیره میشود..

به تکه های شکسته ی رمی که در دست دارد..

 

چشمان یاسین گرد میشود…

 

 

مرد با نفس تنگی ادامه میدهد..

 

 

_این.. اون چیزیه که.. دنبالش بودی ..نه اونی که تو دستته

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 66

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x