رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت آخر

۹ دیدگاه
  سعی کردم بی گدار به آب نزنم و جوری رفتار کنم که بعدا پشیمون نشم. _آره دستم توی دستش گرفت و طرف کلبه حرکت کردیم. تموم راه ذهنم درگیر…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 175

۳ دیدگاه
  بدنم کمی بی جون کوفته بود و احساس میکردم کتک خوردم. آروم و بی سرصدا از روی تخت بلند شدم. دلم یه حموم آب داغ میخواست برای همین طرف…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 174

۷ دیدگاه
  سر هردوتامون به طرف شخصی که این جمله رو با بی حیایی کامل بیان کرده بود چرخید. با دیدن امیرسام اونم با صورت کبود و لبی که گوشش پاره…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 173

۱ دیدگاه
  _مامان شما و خاله برین خونه من با محبوبه میرم یکم دور میزنم بعد میایم خونه…. _باشه ولی مراقب باشید حتما…به حامدم خبر بده نگران نشه. چشمی گفتم و…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 172

بدون دیدگاه
  #پارت_692 عقب کشید و با صورت درهمی جواب داد _نباید اینجوری میفهمیدی…اصلا نباید میفهمیدی من عصبی بودم ناراحت بودم…تو دختر منی..هرچقدرم به زبون بگم نیستی اما ته دلم یه…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 171

۲ دیدگاه
  مگه حقیقت چی بود که مامان با اینکه قهر بود باهام حاضر شد این حرفارو با مهربونی بهم بزنه؟ _من میخوام حقیقت بدونم مامانم نمیخوام دیگه انقدر عذاب بکشم…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 170

۲ دیدگاه
  تا نزدیکای عصر خودم رو با کارای مختلفی مشغول کردم و نزدیکای ساعت هشت بود که تصمیم گرفتم شام درست بکنم مثل مامان که همیشه قبل اومدن بابا از…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 169

۷ دیدگاه
  با شنیدن صدای پرستار به خودم اومدم و کارایی که ازم خواست مو به مو انجام دادم. حالا باید فقط پشت این در میموندم تا حال جوجه کوچولوم خوب…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 168

۴ دیدگاه
  خوب بود که پدرش بالاخره بیخیال جنگیدن باهاش شده بود. خوب بود که حالا حمایتگره بچه هاش بود. ضربه ای آروم پشت بابا زد _چشم ، مثل چشمام مراقبشم!…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 167

۲ دیدگاه
  دکتر با لبخند و مهربونی گفت _بله جناب کاملا مطمئنم نگاهم به سمت پاهای حامد رفت که داشت مثل آدمای مضطرب، تند تند تکونشون میداد _آخه اگه خوبن، پس…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 166

۵ دیدگاه
  _خب هوس کردم…اصلا من هوس نکردم که بچت هوس کرده… سرشو با تاسف تکون داد و زیرلب زمزمه کرد _یه بچه کم بود حالا دوتا شدن! از ماشین پیاده…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 165

۲ دیدگاه
  _باشه آرومم فقط بخاطر تو ، باز کن بریم بیرون.. نگاه مشکوکی به صورتش انداختم که خنده ای کرد _نترس دروغ نمیگم آرومم بریم ، بقیه الان دنبال ما…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 164

۷ دیدگاه
  حامد برای بار هزارم چنگی به موهاش زد و بدون اینکه حتی نگاهم بکنه گفت _اگر نگفتی پس… قبل اینکه بزام جملش کامل بشه جواب دادم _نمیدونستم ، خودمم…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 163

۳ دیدگاه
  چرا اصرار داشتن واضح بگم؟ من یه بار اینکارو کرده بودم و کلی استرس و ترس کشیده بودم. _دوستش دارم. دیگه بیشتر از این نتونستم حرفی بزنم. زیرچشمی دیدم…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 162

۸ دیدگاه
  _ناراحتی پیاده بشیم با تاکسی بریم؟ وقتی دید جفتمونم اعصاب نداریم ساکت شد. محبوبه راست میگفت نوید حتی اون موقع که رفتم باهاش حرف بزنم هم مشخص کرده بود…