رمان اوج لذت پارت 16321 ساعت پیش3 دیدگاه چرا اصرار داشتن واضح بگم؟ من یه بار اینکارو کرده بودم و کلی استرس و ترس کشیده بودم. _دوستش دارم. دیگه بیشتر از این نتونستم حرفی بزنم. زیرچشمی دیدم…
رمان اوج لذت پارت 1622 روز پیش8 دیدگاه _ناراحتی پیاده بشیم با تاکسی بریم؟ وقتی دید جفتمونم اعصاب نداریم ساکت شد. محبوبه راست میگفت نوید حتی اون موقع که رفتم باهاش حرف بزنم هم مشخص کرده بود…
رمان اوج لذت پارت 1613 روز پیش1 دیدگاه اوج لذت: _نه اصلا همچین فکری نمیکنه نگران نباش نوید عاقل تر از این حرفاست… محبوبه نفس عمیقی کشید و گفت _خبری ازش نشد.. پوفی کشیدم و شقیقه هامو…
رمان اوج لذت پارت ۱۶۰4 روز پیش4 دیدگاه اوج لذت: روی تخت نشستیم و به هم تکیه دادیم. _تو چیکار میکردی؟ خیلی وقته خبری ازت نداشتم. محبوبه آهی کشید لب زد _آخر این ماه بلیط گرفتم دارم…
رمان اوج لذت پارت ۱۵۸5 روز پیش3 دیدگاه اوج لذت: نیشخندی زد و به غذا اشاره کرد _باشه اشتباه میکنم ، غذاتو بخور. مامان خواست به طرف در بره که دیگه طاقت نیاوردم _مامان به بابا….که نمیگی؟…
رمان اوج لذت پارت ۱۵۹5 روز پیش7 دیدگاه اوج لذت: اما هیچکس جز خودش نمیتونست درک بکنه ترسی که با فکر از دست دادن پدرش بهش دست میداد رو… _من میرم ، حامد زودتر برو از اینجا…
رمان اوج لذت پارت ۱۵۷7 روز پیش5 دیدگاه اوج لذت: _بابا هوس؟ بچه بازی؟ بابا به سن من میخوره که نفهمم احساسم چیه؟ بابا نگاهشو به من داد لب زد _پروا هنوز بچس ، احساساتش جوریه که…
رمان اوج لذت پارت ۱۵۶1 هفته پیش7 دیدگاه اوج لذت: خودشو تو آغوش حامد انداخت و فقط اشک ریخت. منم گوشه ایستاده بودم و گریه میکردم. حامد مامان رو روی صندلی نشوند و بعد اینکه کمی آرومش…
رمان اوج لذت پارت ۱۵۵1 هفته پیش7 دیدگاه اوج لذت: عروس داماد همزمان با هم وارد شدن و اهنگی شادی پخش شد و همه ریختن وسط شروع مردن رقصیدن. نمیفهمیدم چجوری بعد از اون همه غذا خوردن…
رمان اوج لذت پارت ۱۵۴1 هفته پیش3 دیدگاه اوج لذت: میرفتم حامد کنار گوشم گفت _بخند عزیزم ، شب عروسی حرص خوردنتو میبینم خانمم! اون موقع اصلا نفهمیدم چی میگه و فکر میکردم تهدید تو…
رمان اوج لذت پارت ۱۵۳2 هفته پیش1 دیدگاه اوج لذت: حوله رو تن زدم و با بدنی که آب ازش شره میکرد بیرون اومدم. _ ویی ویی سرده. _ ده بار گفتم بدنت و خشک کن بعد…
رمان اوج لذت پارت۱۵۲2 هفته پیش9 دیدگاه اوج لذت: شاید با دیدن عکسهاش کمی آرامش میگرفتم. صفحه گوشی روشن کردم و دیدم که چندین تماس بیپاسخ از پروا دارم. خیلی دلم میخواست صداش رو بشنوم و…
رمان اوج لذت پارت ۱۵۱2 هفته پیش2 دیدگاه اوج لذت: #پارت_477 گوشهای دنج و خلوت رفتیم و همزمان که حامد برای من صندلی بیرون کشید، نوید هم برای محبوبه صندلی کشید و دیدم که محبوبه چقدر هول…
رمان اوج لذت پارت ۱۵۰2 هفته پیش1 دیدگاه اوج لذت: جیغ خفهای کشیدم و تعادلم رو از دست دادم و منتظر بودم با درد روی زمین فرود بیام اما هرچی منتظر بودم این اتفاق نیفتاد اما در…
رمان هیلیر پارت ۹۸2 هفته پیش1 دیدگاه سری تکون داد و گفت: – یه روز برات می رقصمش. یادم نرفته بود دلیار بالرینه. حتی رقصش رو هم دیده بودم. اون روز…