رمان زنجیرو زر پارت ۱۷۲ 4.4 (27)

بدون دیدگاه
      جیغ زدم؛   -نمی‌خوام بهم حق انتخاب بدی نـمـی‌خـوام!   -نمی‌دم… نمی‌دم حق انتخاب دیگه چیه اصلاً؟ بیخود کرده زندگیم بخواد بذاره من و بِره اصلاً مگه…

رمان زنجیر و زر پارت۱۶۵ 4.4 (25)

بدون دیدگاه
      نفس تنگ شده‌ام، تن خون‌آلودام، ناخن های دردناک و پر از سوزش، هیچکدام اندازه‌ی استرس به اروند نرسیدن حالم را خراب نمی‌کرد!     -نمی‌تونی بری. نمی‌تونی…

رمان زنجیر و زر ۱۶۳ 4.4 (22)

بدون دیدگاه
    خیلی سخت حرکت می‌کردم. گویی هزاران تیر از یک اسلحه‌ی واقعی به جسمم وارد شده بود و متوهمانه حتی بوی خون هم در بینی‌ام پیچیده بود!    …