رمان زنجیر و زر پارت ۱۹۶

بدون دیدگاه
      آنقدر با مهربانی نوازشم کرده بود، آنقدر برایم صبر کرده بود که تمام استرس و پریشان حالی‌ام رفته بود و این مرد زیادی مرا از بَر بود!…

رمان زنجیر و زر پارت ۱۹۴

بدون دیدگاه
    حرص، عشق، خواستن، هوس، شور، شیدایی و وصال دیگر داشت نفسش را می‌برید و در این لحظه باید اتفاقی شبیه مرگ می‌افتاد تا بتواند بیخیاله شعله های خواستنی…

رمان زنجیر و زر پارت ۱۹۲

بدون دیدگاه
      دهانم بیشتر از این باز نمی‌شد.   قطعاً بیش از این توانایی کش آمدن نداشت!     -هر مردی تو این دنیا یه سبکی‌رو می‌پسنده. یکی میگه…

رمان زنجیرو زر پارت ۱۹۱

بدون دیدگاه
    -گاهی وقت ها با کوچیک کردن خودت آدمی که کنارته رو هم لِه می‌کنی و الآن اِنقدر زیر سنگینی حرفات دارم لِه می‌شم افرا که دلم می‌خواد…  …

رمان زنجیرو زر پارت ۱۹۰

2 دیدگاه
    شوکه به جای خالی‌اش خیره شد و عصبانی از کشوی کنار تخت پاکت سیگارش را بیرون کشید.   روشنش کرد و کام عمیقی گرفت.     شعله‌ی خشمی…

رمان زنجیر و زر پارت۱۸۹

بدون دیدگاه
        برای امشب همینقدر صمیمیت کافی بود!   خیلی بیش از قبل به هم نزدیک شده بودند و داشت برای تصاحب کامل جان می‌داد اما نمی‌شد!  …

رمان زنجیر و زر پارت ۱۸۴

بدون دیدگاه
  اروند:     گونه های سرخ شده‌ی افرا و ناله های زیرلبی‌اش نگرانش می‌کرد.     -افرا؟ عزیزم؟ بیدار نمی‌شی؟   -…   -خوشگل من؟     هیچ ری…