-و تو به این آدم مُرده هیچ بدی نکردی خب؟ فقط عمرش کفاف نداده که ازش خداحافظی کنی اما هیچ بدی بهش نکردی. دلشو نشکستی.…

        -بریم خونه‌ش؟ مگه مریض نیست مگه…   -دیگه نیست!     دهانم باز ماند و او ادامه داد.     -دیگه مریض نیست به آرامش رسیده.…

  مانند اکثر وقت هایی که مضطرب می‌شدم، کنج دیوار روی زمین نشسته بودم.     تکیه به کمد دادم و نفس عمیقی کشیدم.     ضربان قلبم بالا رفته…

      اروند:     وقتی که افرا تا این حد شیرین و شیطان می‌شد، کنترل خودش سخت‌ترین کار ممکن بود.     وقتی که اِنقدر دلبرانه برایش می‌خندید،…

        آنقدر نزدیکش شده بودم که حتی صدای آدلر را هم به خوبی می‌شنیدم.   -قربان همه‌ی جزئیات پرونده شو براتون ایمیل کردم. خواسته هاشون تقریباً معقوله.…

      -نکن افرا برو بشین سرجات خانومم اِنقدر کرم نریز.     حرصی بیشتر نزدیکش شدم و سعی کردم از بین لپتاپ و پوشه های مقابلش، جایی برای…

        با آن سروصدای آب زیاد هم حدسش سخت نبود که دریا تا این حد نزدیکمان باشد اما چیزی که در دست اروند بود، گلویم را دردناک…

        -آخ اروند سوختم.     حوله‌ی داغ را با چشم غره‌ای درست درمان به گوش و گردنم چسباند و برای بار هزارم در آن چند ساعت…

        -رسیدیم دیگه بیا تو افرا     وارد یک جاده باریک شده بود و از همین حالا هم می‌توانستم صدای موج های دریا را بشنوم.  …

        تند و با عجله جلو رفتم و وقتی که مطمئن شدم حرف هایم را جز همایون و صحرا کَس دیگری نمی‌شنود، سریع گفتم:   -می‌دونم کنجکاو…

      -…   -می‌دونم شکستیمت و خیلی ازت معذرت می‌خوام! اِنقدر بخاطر این موضوع ناراحت بودم که تو این مدت حتی یک بارم روم نشد بیام در خونتونو…

      گونه هایم داغ و صدای اووو گفتن جمع بلند شد.     -داداش چه خبره؟ می‌خوای ما بریم فردا بیایم؟!   -سلطان تازه سرشبه می‌ذاشتی یه دو…

        -…   -اصلاً می‌خوای تو بگو به هر حال بهتر می‌شناسیش. به نظر خودت بعد از اون همه اذیتی که تو این چند سال از طرفت…

        چرخیدم و هنوز قدمی برنداشته بودم که صدای پر حرصش بلند شد.     -همش بخاطر اون شوهر بچه سوسولته مگه نه؟ اون ازت خواسته رابطه‌تو…

          -چته؟ چی می‌خوای از من؟!     چشمان آرایش کرده‌اش با آن لنزهای سبز براق گرد شدند و چرا تا حالا دقت نکرده بودم که…