رمان زنجیر و زر پارت 117 4.6 (24)

بدون دیدگاه
          اشک‌هایم به پهنای صورت می‌ریخت و اروند بی‌توجه به تقلاهایم‌ کمرم را گرفت و در آغوشش حبسم کرد.   -خیلی سوال‌ها داره اما نمی‌پرسه، خیلی…

رمان زنجیر و زر پارت 116 4 (39)

بدون دیدگاه
          -نازلی واقعاً که برات متاسفم. خجالت نکش هر مسئله‌ی خصوصی منو برو این‌ور‌ و اون‌ور بگو. اصلاً خجالت نکش، راحت باش گوشت‌ قربونی‌ شماهام‌ آخه…