رمان شالوده عشق پارت ۲۰۸

بدون دیدگاه
  او حتی از امیرخان هم خونسردتر به نظر می‌رسید اما با کمی دقت میشد شعله‌های خشمگینی که در چشمانش روشن شده بود را دید.     امیرخان یک باقلوا…

رمان شالوده عشق پارت 202

بدون دیدگاه
      -شمیم کجاست؟ زنم کجاست؟!     آذربانو سریع بلند شد.     -من نمی‌دونم بعد صبحانه دیگه اصلاً ندیدمش.     دیوانه‌وار غرید:   -مامان!    …

رمان شالوده عشق پارت 200

بدون دیدگاه
      ناخودآگاه جیغ بلندی کشیدم و به تقلا افتادم.     -چیکار داری می‌کنی؟!     مقابل صورتم فریاد کشید.     -با من میای نمی‌زارم اینجا بمونی!…

رمان شالوده عشق پارت ۱۹۹

بدون دیدگاه
        مشتم را روی پلک هایم کشیدم و کاش کسی می‌آمد، شانه‌ام را محکم تکان می‌داد و می‌گفت همه‌ی این حرف ها، همه‌ی این اتفاقات فقط یک…

رمان شالوده عشق پارت ۱۹۷

۳ دیدگاه
          -برای منم بودن پیش شما خیلی خوب بود. واقعاً هم شما هم آقای خانی خیلی بهم محبت داشتید اما دیگه باید برگردم. کارهام عقب افتاده.…

رمان شالوده عشق پارت ۱۹۵

۲ دیدگاه
      شمیم همانطور که سرش روی سینه‌اش بود، مردمک هایش را بالا آورد.     هنوز هم ناراحت بود اما ترس چشمانش بیشتر خودنمایی می‌کردند.     اخم…