رمان شالوده عشق پارت ۱۲۶ 4.4 (15)1 سال پیشبدون دیدگاه شمیم را جلوتر کشید اما با بلند شدن صدای زنگ تلفنش اخم هایش درهم فرو رفت. این دیگر که بود؟! کدام اَلدنگی برای زنگ…
رمان شالوده عشق پارت ۱۲۵ 4.5 (17)1 سال پیش۳ دیدگاه عمیق نفس میکشید و با هر نفس عمیق، دستش پهلویم را محکمتر میفشرد. گویی از وجود من به دنباله جرعهای آرامش میگشت! -ولم کن……
رمان شالوده عشق پارت۱۲۴ 4.3 (19)1 سال پیشبدون دیدگاه چند وسیلهی درست درمانم را جمع کرده و برده بود. وقتی شوک و ترسم رفت، قلبم از ناراحتی زیاد در حال ایستادن بود اما جهنم واقعی…
رمان شالوده عشق پارت ۱۲۳ 4.3 (20)1 سال پیشبدون دیدگاه -چشم چیه بچه؟ مگه کاری ازت خواستم که چشم تحویل من میدی؟ دارم ازت میپرسم شمیم چیکار می کنه؟ چی… -امیر؟ سر چرخاند و نگاهی…
رمان شالوده عشق پارت ۱۲۲ 3.9 (20)1 سال پیشبدون دیدگاه ابروهایم گندم بالا پریدند اما فرصت عکسالعمل نشان دادن را به او نداد. نیم خیز شد و دستانش را محکم دو طرف تن نحیفش روی تخت…
رمان شالوده عشق پارت ۱۲۱ 4.2 (15)1 سال پیشبدون دیدگاه گندم شوکه شده، نگاهش بینه لبخند و چشمانش جا به جا میشد. میفهمید انتظار داشته این سوال را با داد و فریاد بپرسد نه لبخند اما…
رمان شالوده عشق پارت ۱۲۰ 4.2 (21)1 سال پیشبدون دیدگاه امیرخان: -ازم… ازم ناراحتی؟! نگاهش را چرخاند و نفس عمیقی کشید. گیج بود و عصبانی… کنترل اوضاع از دستش خارج شده بود…
رمان شالوده عشق پارت ۱۱۹ 4.6 (12)1 سال پیشبدون دیدگاه اگر اینطور بوده پس چرا آن روزی که دیده هایم در ماشین را برایش تعریف کردم تا آن حد بهم ریخت…؟! یعنی ممکن است که رامبد…
رمان شالوده عشق پارت ۱۱۸ 4.2 (15)1 سال پیشبدون دیدگاه نمیبوسید. کوچک ترین حرکتی نمیکرد اما لبانش را هم جدا نمیکرد! گویی فقط خواسته بود صدایم را خفه کند…! دستانش محکم پهلوهایم را گرفته…
رمان شالوده عشق پارت ۱۱۷ 4.3 (22)1 سال پیشبدون دیدگاه دست هایش داخل جیب شلوار مردانهاش مشت شده بودند و زمانی که لب باز کرد، کلمات آنقدر وحشیانه و به دور از هیچ نَرمی از دهانش بیرون…
رمان شالوده عشق پارت ۱۱۶ 4.3 (16)1 سال پیشبدون دیدگاه چشم بستم. بالاخره وقت اعتراف رسیده بود…! حقیقتی که فقط من و گندم از آن باخبر بودیم و در تمام مدتی که محکوم شدم بخاطر…
رمان شالوده عشق پارت ۱۱۵ 4.2 (24)1 سال پیشبدون دیدگاه -حرفای خیلی عجیبی زد. نمیدونم چقدرش درسته ولی طبق گفته هاش رامبد از اول هیچ حسی به گندم نداشته. اونو مثله یه دوست میدیده و اینو واضح بهش…
رمان شالوده عشق پارت ۱۱۴ 4.4 (17)1 سال پیشبدون دیدگاه سکوت شد و در حالی که منتظر بودم دوباره بازخاستم کند، سریع یک دستش پشت زانوهایم و دست دیگرش را پشت کمرم گذاشت و گهوارهوار در آغوشش…
رمان شالوده عشق پارت ۱۱۳ 4.3 (25)1 سال پیشبدون دیدگاه حرصی و ناراحت پله ها را بالا رفتم و بیآنکه به سنگینی نگاه هایی که در حال رسوخ به جسم و جانم بود کوچکترین توجهی نشان دهم،…
رمان شالوده عشق پارت ۱۱۲ 4.4 (17)1 سال پیشبدون دیدگاه -داداش -اما میدونی چیه چون شمیمو نمیشناسی نمیترسم. بالأخره دیر یا زود مجبوری از این عشق مسخره و یکدفعهایت دست برداری. ترس منه از اینه…