رمان فستیوال پارت ۱۲۶

۱۱ دیدگاه
    دیگه نتونستم عقب بمونم و منتظر نتیجه باشم   عصبی و با اخم های درهم فشار پام رو روی پدال گاز زیاد کردم   تا جایی که فاصله…

رمان فستیوال پارت ۱۲۵

بدون دیدگاه
        راه افتادم و کوچه رو طی کردم تا به خیابون اصلی رسیدم   بالاخره می‌تونستم یه ماشینی چیزی گیر بیارم و برم   چندتا ماشین برام…

رمان فستیوال پارت ۱۲۲

بدون دیدگاه
    تمام وجودم یخ بست .   نمی‌تونستم بقیه ی حرفاش رو بشنوم نفسم در نمی‌اومد   بیشتر از این نمی‌خواستم با شنیدن حرفاش عذاب بکشم   دستم رو…

رمان فستیوال پارت 121

۱ دیدگاه
      مستخدم رو به زنش غرید   _ تو که هنوز اینجایی   زن هول شد _ چشم الان میرم داخل وسایل خانم رو بیارم   این گفت…

رمان فستیوال پارت ۱۲۰

بدون دیدگاه
    _ نگران نباش عزیزکم تو که بیهوش بودی گوشیت زنگ خورد اول جواب ندادم اما وقتی چندبار پشت سر هم زنگ خورد فکر کردم حتما اعضای خانواده ات…

رمان فستیوال پارت ۱۱۹

بدون دیدگاه
        ماشین رو روشن کردم و بدون اینکه مقصدم رو بدونم روندم   توقع نداشتم بره با اینکه میدونست برمیگردونمش و همین من رو عصبی تر میکرد…

رمان فستیوال پارت ۱۱۸

بدون دیدگاه
    هستی از خوشحالی جیغ کشید   نفسام منقطع شد حس میکردم تمام هوای دنیا رو هم بهم بدن باز هم نمیتونم نفس بکشم   سری از روی تأسف…

رمان فستیوال پارت ۱۱۶

بدون دیدگاه
      گلبرگ بدون اینکه نگاه مستقیمش رو بهش بندازه کوتاه تشکر کرد و تند تند موهاش رو زیر کلاهی که سرش بود جا داد   لبخند نامحسوسی روی…

رمان فستیوال پارت۱۱۴

بدون دیدگاه
      حس میکردم با دستش راه نفس کشیدنم رو بسته   برای لحظه ای فشار دستش از روی دهنم کم شد از فرصت استفاده کردم و دوباره سامیار…

رمان فستیوال پارت ۱۱۳

بدون دیدگاه
        کیفم رو روی دوشم انداختم و پیاده شدم چنان خسته بودم که فقط دلم میخواست بخوابم.   سام وقتی مطمئن شد که داخل رفتم، از کوچه…

رمان فستیوال ۱۱۲

بدون دیدگاه
    توی اون لحظه حس دختربچه ای رو داشتم که به چیزی که می‌خواسته رسیده و برمیگرده برای دوستش شکلک درمیاره من هم دلم میخواست برای منشی همین کار…