رمان رخنه پارت ۳۹3 سال پیش۲ دیدگاه لبم رو جوییدم. – مثلا چجوری؟ یک پاش روی زمین ضرب گرفت و متفکرانه نگاهم کرد. – در ازای این که آوا برای همیشه پیش من بمونه و…
رمان رخنه پارت ۳۸3 سال پیشبدون دیدگاه نگاهم رو بهش دوختم و سعی کردم دستش رو بردارم. من از لمس شدن هراس داشتم. از این که بدنم بی اجازه نوازش می شد می ترسیم. – نمی…
رمان رخنه پارت ۳۷3 سال پیش۲ دیدگاه رنگم پرید. نفسم رو به زوال شد و بدنم یخ کرد. – چرا …چرا نگفتی؟ دستم رو ول کرد که درست نشستم. – می ذاشتم بچه احتمالیم…
رمان رخنه پارت ۳۶3 سال پیشبدون دیدگاه لبه تخت نشست و به صفحه گوشیم که خاموش و روشن می شد خیره شد. – این همه رفتی دکتر بهت قرص و دوا نداد؟ منظورش از (این…
رمان رخنه پارت ۳۵3 سال پیشبدون دیدگاه – نیکی جان؟! مرسده طوری داشت با تعجب نگاهم می کرد که انگار جن و پری دیده باشه. – بله؟ با عطر خاص و مانتو قناری رنگش…
رمان رخنه پارت ۳۴3 سال پیشبدون دیدگاه انگار داشت خون خودش رو می خورد و رگ های گردنش متورم شد. – تو از حامله شدن خجالت می کشیدی، جرم که نکرده بودی …اون وقت من اون…
رمان رخنه پارت ۳۳3 سال پیشبدون دیدگاه – بخواب! می خوام نشونت بدم چطوری توی فضا قدم بزنی! چه تعریف خلسه آمیزی از فضای اون بیرون و وهم و خیالش. – تو کی هستی؟ …
رمان رخنه پارت ۳۲3 سال پیش۱ دیدگاه پتو رو توی مشتم محکم گرفتم. – من لب به اون زهرماری ها نمی زنم! مامانم بفهمه خونه راهم نمیده. چقدر من این روز ها شبیه دختر های…
رمان رخنه پارت ۳۱3 سال پیشبدون دیدگاه واقعا قصدم این نبود و امیر حافظ خیال میکرد تمام کار های من با هدف خاصی انجام میشه. – شما کی باشی؟ من هر کاری کردم به خاطر خودم…
رمان رخنه پارت ۳۰3 سال پیش۱ دیدگاهمی دونستم. هر بار که حافظ داشت بار سفر میبست مدام این ها رو بهم گوش زد می کرد تا ملکه ذهنم بشه. دیگه داشتم کلافه می شدم. من شوهر…
رمان رخنه پارت ۲۹3 سال پیشبدون دیدگاهحضور حافظ بالا سرم مدام باعث میشد ذهنم طرف خاطرات سمی گذشته پر بکشه و یادم بره الان کجام. #گذشته دوران چند هفته اول حاملگی حساس ترین زمان…
رمان رخنه پارت۲۸3 سال پیشبدون دیدگاهبا فشار نفسم رو بیرون دادم و جیغ خفه ای کشیدم. – لاقل به حرمت اون دختری که اون بیرون داره به امید ادامه زندگیش با تو، خوشحالی میکنه، تمومش…
رمان رخنه پارت۲۷3 سال پیش۱ دیدگاهسرم رو به بالشت تقریبا فشار داد. – من اراده کنم بهترین سرویس های خواب رو واسه بچهم می سازن، اون وقت می خوای پاشی بری اونجا؟ لازم نکرده …بگیر…
رمان رخنه پارت ۲۶3 سال پیشبدون دیدگاهصدای موزیک توی بیرون اوج گرفت و قشنگ مشخص بود براشون مهم نیست داماد کجاست. البته که کسی حق نداشت حتی از امیر چنین سوالی بپرسه. با همون آهنگی…
رمان رخنه پارت ۲۵3 سال پیشبدون دیدگاههنوز می تونستم خیسی زبونش رو حس کنم و کم کم تمام جون از وجودم داشت پر میکشید. چند ماه مجردی من رو به مرد سابق زندگیم بی حس کرده…