رمان رخنه پارت (آخر)8 ماه پیش3 دیدگاه : حوله و دور بدنم گرفتم و از سرویس خارج شدم. – کجا با این همه عجله؟ انگار از حرفی که زده بود پشیمون شد چون سمت لباسام…
رمان رخنه پارت ۱۲۸8 ماه پیشبدون دیدگاه کش و قوسی به بدن گرفتهام دادم و سرم و روی سینهی حافظ جا به جا کردم. – اوهوم، یادمه، به خاطر کار های جنابعالی نتونستیم جایی…
رمان رخنه پارت ۱۲۷8 ماه پیش4 دیدگاه : – رونت چرا کبوده؟ نگاهم به نقطهای که داشت نگاه میکرد رفت. درست کنار رونم کبود بود، کمی فشار دادمش که درد کرد، مشخص بود تازه این کبودی…
رمان رخنه پارت ۱۲۶8 ماه پیشبدون دیدگاه صداش سر جام ایستادم. – کجا با این وضعیت؟ برگشتم و خسته از بهونه های که میگرفت ناله کردم: – تروخدا یک امشب و گیر نده…
رمان رخنه پارت ۱۲۵8 ماه پیشبدون دیدگاه شال روی موهام و پوشیدن یک جفت کفش نو که از داخل کمد پیدا کردم و برداشتن کیف خواستم از اتاق خارج بشم که صدای حافظ و از…
رمان رخنه پارت۱۲۴8 ماه پیشبدون دیدگاه بالشتک کوچیک روی مبل رو بغل گرفتم. – خیلی دارم جلوی خودمو میگیرم چون آوا رو به زور خوابوندم. نزدیک شد و کنارم نشست. طوری وادارم می…
رمان رخنه پارت ۱۲۳8 ماه پیشبدون دیدگاه حافظ نسبت به این حجم از حماقت شایان ابرویی بال انداخت. – تو حرفی نداری باهاش بزنی؟ طرف میخواد زن بگیره قبلش چهار تا کلام میگه ببینه…
رمان رخنه پارت ۱۲۲8 ماه پیشبدون دیدگاه – هه بابام؟ مطمعنم حال اگر حافظ هم راضی شده باشه، بابای من عمرا جنازمم رو دوش شایان نمیندازه …همین حالشم دنبال یکی میگرده که حساب بانکیش…
رمان رخنه پارت ۱۲۱8 ماه پیش2 دیدگاه – تو فهمیدی نقطه ضعف من آواعه همه چیو به اون ربط میدی …جهنم و ضرر، میریم ولی یادت باشه خودت خواستی. از اتاق بیرون رفتم که پشت…
رمان رخنه پارت ۱۲۰8 ماه پیشبدون دیدگاه میزنم یا چی!؟- یه بار دیگه تکرار کن ببینم! گردنم رو کج کردم تا هم سوی صورتش باشم. من شک و تردیدی نسبت به حرفم نداشتم. – صد بار…
رمان رخنه پارت ۱۱۹8 ماه پیش2 دیدگاه اب از بدنش میچکید بال سرم ایستاد و کمکم کرد از آب بیرون بیام. – حوله دورت کن، من بچه رو میارم. سری تکون دادم که آوا…
رمان رخنه پارت ۱۱۸9 ماه پیشبدون دیدگاه شایسته بهم توصیه کرده تا یک ماه حدالمکان از نزدیکی دوری کنم و فقط می خواستم این هفته آخر رو دووم بیارم چون جسم خودم مهم تر از…
رمان رخنه پارت ۱۱۷9 ماه پیشبدون دیدگاه ضربه ای به پیشونیم زدم. – پس دو شب دیگه باید تحمل کنی! نا امید به سقف خیره شد. – این همه تحمل کنم اینم روش …ببینم باز…
رمان رخنه پارت ۱۱۶9 ماه پیشبدون دیدگاه تا نصف بشقاب بیشتر میلم نکشید که حافظ وادارم کرد دوباره مابقیش رو بخورم. – نصفه نخور، همینه هر روز داری اب میری؛ پس فردا میشی میرزا مقوا…
رمان رخنه پارت ۱۱۵9 ماه پیش1 دیدگاه نذاشت حرفم رو ادامه بدم و دکمه لباسش رو باز کرد. – این؟ با کدوم منطقت حساب کردی که یه نفر می تونه خطی بمکه و کبودم کنه؟…