رمان نیمه گمشده پارت 573 سال پیشفرصت زدن حرف دیگه ای رو بهم نداد و با عجله ازم دور شد… لوس!… یه چشمم نیمه باز مونده بود و اون یکی کاملا باز حالت خنده داری داشتم…
رمان نیمه گمشده پارت 563 سال پیش🤙🏿 آرکا 🤙🏿 دستمو گذاشتم رو شونه ی آرتا و نگاهمو بهش دوختم.. تی شرت لش مشکی رنگی که پوشیده بود بی نهایت لاتیش کرده بود.. قرار بود امروز و…
رمان نیمه گمشده پارت 553 سال پیش👀 سارا 👀 دستی به چشام کشیدم ، خوابم یا بیدار؟.. باید..باید باور کنم آ ، آرتا … پسری که غرورش همتا نداره ، بم این حرفارو زد؟.. باید باور…
رمان نیمه گمشده پارت 543 سال پیش&آرکا& ارکا با دیدن ارتا به سمتش حجوم بردم و سیلی محکمی بهش زدم تو شوک بود بغلش کردم و شونشو بوسیدم +عوضی چرا غلطای اضافه میکنی نمیگی من افسردگی…
رمان نیمه گمشده پارت 533 سال پیشو پریدم ، ع دره پریدم پایین.. این بود سرگذشت من ، من آخرش باید اینطوری میمُردم.. اخرش اینطور بود!..:) با نفس نفس از خواب پریدم گلومو صاف کردم و…
رمان نیمه گمشده پارت 523 سال پیش⚡ آرتا ⚡ لب دره ایستاده بودم ، قصد داشتم خودکشی کنم.. دیگه بس بود ، دیگه نمیخواستم بیشتر ع این زجر بکشم … با مُردنم ، هم مامان.. هم…
رمان نیمه گمشده پارت 513 سال پیشپوزخند سردی زدم و نگاه ازش گرفتم.. بابا ابرویی بالا انداخت و با کمی مکث ، دست به کمر لب زد : _ اوکی ولی من چطور مطمعن باشم نمیزنی…
رمان نیمه گمشده پارت 503 سال پیشاشکامو با حرس پس زدم +تقصیر من بود من تحریکش کردم سر اون جریان ، فکر نکن نمیدونم هنوز باهاش قهری فکر نکن نمیدونم خوش نداری ببینیش الان اومدم بگم…
رمان نیمه گمشده پارت 493 سال پیش🌊فلور🌊 لنک لنگان راه افتادم سمت آشپزخونه…حوصله غر زدن بهش نداشتم ، از طرفی تازه پیداش کرده بودم وگرنه حسابی باهاش دعوا میگرفتم … با صدایی که موجی از خنده…
رمان نیمه گمشده پارت 483 سال پیشنفسمو آه مانند بیرون فرستادم و با کمی مکث ، ع اتاقِ نکبتیش بیرون زدم.. در رو محکم کوبوندم و با دستایی مشت شده ، شروع به نفس کشیدن کردم…
رمان نیمه گمشده پارت 473 سال پیشخعلی این اواخر مشکوک میزد بابا!.. هوفی کشیدم و از جام پا شدم ، ب سمت اتاقم قدم برداشتم … پله ها رو طی کردم و داخل اتاقم شدم.. در…
رمان نیمه گمشده پارت 463 سال پیش۲ دیدگاه🖇آرتا🖇 کلافه بودم از این حجم تنهایی عادت داشتم تتها باشم ، ولی تاحالا اینجوری نبوده که حتی آرکا بهم زنگ نزنه ، سر نزنه یا پیام نده… کلافه بودم…
رمان نیمه گمشده پارت 453 سال پیش۶ دیدگاه🥂فلور🥂 تو خودم جمع شدم ، چند وخته اینجام؟ یه ماه؟ کمتر؟ یا بیشتر ..! نمیدونم… در باز شد و نور تابید تو صورتم ، دستمو جلوی چشمام گذاشتم با…
رمان نیمه گمشده پارت 443 سال پیش#گذشته 🙃 کیان 🙃 پرتش کردم کنار سارا … هر دوشون خواب بودن ؛ محلول خواب آوری که اسپری کرده بودم توو فضای ماشین ، مث اینکه خوب تاثیرشو گذاشته…
رمان نیمه گمشده پارت 433 سال پیشهوفی کشیدم و با کمی مکث ، سوار ماشین شدم … همینکه سوار شدم بوی عطری که توو فضای ماشین می پیچید رو حس کردم … ماشینو روشن کرد ،…