رمان نیمه گمشده پارت 57

3.9
(9)

فرصت زدن حرف دیگه ای رو بهم نداد و با عجله ازم دور شد…

لوس!…

یه چشمم نیمه باز مونده بود و اون یکی کاملا باز
حالت خنده داری داشتم و اگه گوشیم زنگ نمیخورد و کسی تو اون حالت منو میدید شرفم میرفت …

چه عجب!
ایلیا بود ، یکی از آهنگسازا که تو کارا کمکمون میکرد و چند وقتی بود ازش خبر نداشتم …

+هوم؟
کارت گیر افتاده به من زنگ زدی دادا؟

تو گلو خندید و با لحن با مزه ای گفت

ــ اولا سلام!
دوما چطوری؟!
سوماََ نه خیر ، از کی تاحالا هر وقت کارت داشتم بهت زنگ زدم؟

بیحوصله پوفی کشیدم و نشستم رو مبل

+خوبم
نمیخوای بگی چیشده؟!

ــ اوم ، میگم
امشب ساعت 10 بیا آدرسی که واست میفرسم
پارتی داریم
به ارتا ام گفتم اون پایه بود،تو نیای دیگه خیلی حیف میشه!..

زبونی رو لبام کشیدم و برخلاف حالت چند دقیقه پیشم خوشحال لب زدم

+اوففف
جوووون!
میام حتما
فعلا

منتظر جوابش نموندم و پریدم تو حموم …

🤍🖇سارا🖇🤍

+یه کلمه بگو کجا داری میری خب!

درمونده و با حالت زاری نگاهم کرد

ــ عزیزم ، قشنگم ، خانومم!
دارم میرم پارتی
خیالت راحت شد؟ حالا چون میدونم سوال بعدیت اینه که میشه تو ام ببرم یا نه باید همین الان بگم نه نمیشه

از شدت تعجب جیغ خفه ای کشیدم

+یعنی چی؟
تنهایی ؟ بدون من؟
نمیشه ، یا منم میبری یا خودتم نمیری!

بازوهامو تو دستش گرفت و لبامو داخل دهنش برد و محکم و عمیق مکید
حس کردم همه جونم داره از لبم بیرون میاد
از شدت درد قطره اشکی از کنار چشمم راه باز کرد …

خودشو عقب کشید و با خنده گفت

ــ این یه چشمش بود!
امشب اگه باهام بیای کارت ساختس!

یه جورایی ترسیدم ، یا شایدم نگران شدم
ولی من روز اولی که عاشقش شدم برای بودن باهاش هر چیزیو به جون خریدم
اینم روش!!…

+اشکال نداره ، میام باهات

نشست کف اتاق

ــ سارا میزنم فکتو میارم پایین کم رو مخ من راه برو!

لبمو به دندون گرفتم و کنارش نشستم ، خودمو واسش مظلوم کردم و دستمو رو سینه سفتش گذاشتم …

+آقاییییم!…
گناه دارم دیگه ، بذار بیام!

دو دل نگاهی بهم کرد و کتشو پرت کرد رو تخت

ــ جهنم ضرر!
برو اماده شو

گونشو محکم بوسیدم و دستمو دور گردنش حلقه کردم
حواسم نبود که مچ دست چپم به گردنش عصابت کرد و حسابی دردم گرفت

+آاااخ…

ــ چیشدی؟!

صورتم توهم شد و خودمو عقب کشیدم
به دستم اشاره کردم و با درد گفتم

+دستم درد گرفت

🥺فلور

+کجا میری به سلامتی؟!

همونطور که موهاشو مرتب میکرد لب زد

ــ پارتی ایلیا

لبخند دندون نمایی زدم و رفتم تو اتاقم
لباس مجلسی قرمز رنگمو برداشتم و یه ساپورت رنگ پوست زیرش پوشیدم

کفشای پاشنه بلندمو پوشیدم و بعد یه آرایش ملیح با تم قرمز ، رفتم سمت اتاق مشترکمون

+بریم زندگیم؟

از تو آینه نگاهی بهم انداخت و یه تای ابروشو بالا انداخت

ــ تو کجا میای؟
بشین خونه یکم آشپزی تمرین کن پدر منو در آوردی همش نودل میدی به خوردم

+ینی چی؟
چی میگی واسه خودت؟
تنها بری پارتی مست کنی اونجا ام که دختر زیاده!

اخماشو تو هم کشید و برای عوض کردن بحث به لباسم اشاره کرد و گفت

ــ مگه نمیگم لباس باز نپوش؟
زبون ادم حالیت نمیشه فلور؟!
به خاطر این مسئله خیلی سال پیش رو پوستت یه یادگاریم مونده
چرا بازم از این کارا میکنی؟!
بازم میخوای …

میخواست بگه بازم میخوای بشی زیر سیگاریم؟!
اشک تو چشمام حلقه زد و لباسمو در آوردم

+خیلی… خیلیییییییی ..

نتونستم بقیه حرفمو بزنم
یه مانتوی ساده پوشیدم و موهامو زیر شالم فرو بردم
رو میزی رو برداشتم و حالت چادر انداختمش رو سرم

+خوبه؟
راضی هستی؟

لبشو گاز گرفت تا نخنده
با گریه از خونه زدم بیرون و به محض نشستنم تو ماشین ، رو میزی و شالمو برداشتم و از ته دلم جیغ بلندی کشیدم

+بیشعور نفهم!

🥂🤤آرتا🤤🥂

دستمو پشت کمرش گذاشتم و همزمان با ریتم آهنگ شروع کردیم به رقصیدن
تک خنده ای کردم و سرمو جلو بردم

+بریم بخونیم؟

چشماش برقی زد و بوسه کوتاهی و لبام نشوند

ــ بریم …

بعد اوکی کردن آهنگ ، میکروفون رو گرفت دستش و بین جمعیتی که بهش زل زده بودن شروع به خوندن کرد …

ــ میدونم توام میخوای منو
دستامو بگیر توو دستای داغت
دوتا چشات جادویین
چجوری انقده خوشگلی آخه
یه جوری بیمارت شدم
قرص و دوا دیگه نمیکنه اِفاقه
همه دنیام وایمیسته
ساعتم وایمیسته
عشقم وقتی میخوامت

بهم اشاره کرد و ادامه داد

ــ هی آقا پسر بابا این ورو نگاه کن
مستم ولی هستم عاشقت منو صدا کن
وای چی بپوشم
امشب دوتایی مهمونی دعوتیم
امشب همه چشا روی ماس دیگه وا بده لعنتی
….
ــ بیا الان توو آغوش من
برس به داد دلِ داغون من
عاشقتم دنیای من
پاره ی تنم ، بارون من
نترس خودم چترت میشم
مست بوی عطرت میشم
منو راه بده تو دلت
تو دلی خودمی میخوام بمونه قلبت پیشم

دستمو گرفت و خیره به چشمام بعد مکثی دوباره شروع به خوندن کرد:

ــ هی آقا پسر بابا اینورو نگاه کن
مستم ولی هستم عاشقت منو صدا کن
وای چی بپوشم
امشب دوتایی مهمونی دعوتیم
امشب همه چشما روی ماس دیگه وا بده لعنتی

زود میکروفونو ازش گرفتم و چرخی دورش زدم

+یه خونه داریم رو تپه ها ویو دریا
دورم جنگله همه جوره مِی جوره
منم میزنم دمو دقه هی گولت
میگم کجاست بیبی گریگوز و ردبولت
توام پایه منی نمیخوام تو بری
بیا مست شو حال کنیم این مدلی
کلی عکس با هم میندازیم
منم پست میکنم زیرش میزنم هشتگ توو دلی
دور سرت میگردم حالا دیگه من
شرط میبندم عاشقمی آس پیک من
فقط به تو فکر میکنم کار دیگه نه
چیزی کم ندارم وقتی نشستی پیش من
اگه نارحتت کنن یه لحظه ببینم
یه چپ و راست میرم همه پخش زمینن
تو فکر کن یه بادیگارد باته
دوست پسرتُ مایه دارو لاته

ــ هی آقا پسر بابا اینورو نگاه کن
مستم ولی هستم عاشقت منو صدا کن
وای چی بپوشم
امشب دوتایی مهمونی دعوتیم
امشب همه چشما روی ماس دیگه وا بده لعنتی

و تموم شد …
همه دست و سوت میزدن …
سرمو نزدیکش بردم و نفسامو تو گودی گردنش فرو بردم
غرورو کنار گذاشتم و خمار گفتم

+من که وا دادم سارا خانووووم!

مست خندید و سرشو رو شونم گذاشت

✨💙سارا💙✨

چقد کیف داد …
دوباره دختر و پسرا اومدن وسط پیست و مشغول رقصیدن شدن

آرتا دستشو از زیر زانوم رد کرد و اون یکی دستشو دور گردنم گذاشت و بلندم کرد
تو گلو خندیدم و چشمامو بستم
بعد چند لحظه رو تخت فرود اومدم و چشمامو باز کردم
زبونی رو لبام کشیدم و دکمه های پیرهنشو دونه دونه باز کردم …

اونم لباسامو در آورد و خیمه زد روم …
حرارت دستاشو که خس میکردم ، بد جور از خود بی خود میشدم
خواستم تیشرتشو در بیارم که دستمو گرفت و مانع شد …
نوک یکی از سینه هامو به دندون گرفت و اون یکی سینمو با دستش فشار ریزی داد …
آخ ریزی گفتم و دستمو تحریک وار رو گردنش کشیدم …
پایین تر رفت و بوسه ای به بهشتم زد
آه غلیظی کشیدم و لبخند عریضی زدم
زبونشو بین چاکم بالا پایین کرد و یهو عقب کشید

عصبی بهش زل زدم که خندید

ــ تا تو باشی که دیگه رو حرف من حرف نزنی

نامرد …
هواییم میکنه آخرش میره
عین خری که تو گل گیر کرده بود نگاهش میکردم که با لبخندی بیرون رفت …

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 9

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها