رمان شالوده عشق پارت ۷۴

بدون دیدگاه
          چرا درست وقتی که حس می‌کرد می‌تواند با چند نقشه‌ی کوچک برای همیشه شمیم را بیرون و شَر او را از سرخانواده‌اش کم کند، باید…

رمان شالوده عشق پارت ۷۳

بدون دیدگاه
    -امیر… امیرم   -باور کن اگه خودت این گَندو هم نمی‌زدی هیچوقتِ چیزی به روت نمی‌اوردم. دونسته‌هامو با خودم تو قبر می‌بُردم اما کاری نمی‌کردم که این خجالت…

رمان شالوده عشق پارت ۷۱

بدون دیدگاه
          حرصی انگشت اشاره‌اش را به لب‌هایم چسباند و محکم فشرد.   -زیادی داری یه تخته می‌ری برای خودت من نه دستم به اون کلبه خورده…

رمان شالوده عشق پارت ۷۰

بدون دیدگاه
      -خوبه فعلاً کسی مزاحم ما نشه کار دارم.   -چشم فقط مثل این‌که آندره مریض شده. چند روزه هیچی نمی‌خوره.   امیرخان کمک کرد که پیاده شوم.…

رمان شالوده عشق پارت ۶۸

۱ دیدگاه
          و رو به مرد زیادی خوش پوش و جذاب مقابلش گفت:   -اما نظافت‌چی موهارو از روی زمین جارو کرده!   -خب؟   -روزانه کلی…

رمان شالوده عشق پارت ۶۵

۱ دیدگاه
          -امروز برام این عروسکه رو خرید. می‌بینی‌ چقدر خوشگله؟   -وای شمیم نمی‌دونی چیکار کرد، فکر کن جلوی همه‌ی دوستاش‌ من و نشوند رو به…

رمان شالوده عشق پارت ۶۴

بدون دیدگاه
            -تو زن اون مرتیکه‌ای؟ اِنقدر بی‌غیرت شده که تورو واسه جاسوسی فرستاده اینجا؟ ببین دخترجون برو به اون شوهرت بگو من بیدی نیستم که…

رمان شالوده عشق پارت ۶۲

۱ دیدگاه
          مقنعه‌ را تند روی سرم کشیدم و هول شده دکمه‌هایم را بستم.   سوگل داخل شد و گفت:   -شمیم پس چرا نمیای؟ آقا نجمی…