رمان شالوده عشق پارت 25512 ماه پیشبدون دیدگاه آذربانو یکه خورده نگاهش کرد و به سختی زمزمه کرد: -همچین چیزی نیست. این چرت و پرتارو کی بهت گفته؟ تو نباید حرف های اون مردو حاتم هارو…
رمان شالوده عشق پارت 25412 ماه پیش۱ دیدگاه -… سکوت گندم جری ترش کرد و بلندتر فریاد زد. -میدونی از چی زورم میگیره؟ اینکه حتی هنوزم نمیدونم دلیله غلط های اضافت چی…
رمان شالوده عشق پارت 25312 ماه پیشبدون دیدگاه من هم دنباله همین بودم! آری بودم. بودم که به اینجا آمدم که خانه را ترک کردم اما پس چرا حال دلم میخواست خون گریه…
رمان شالوده عشق پارت 2521 سال پیشبدون دیدگاه سر شایان پایینتر رفت و عصبانیت رادان جای کمتر شدن مدام بیشتر و بیشتر میشد. ناراحت از جایم بلند شدم. اصلاً و ابداً نمیخواستم بخاطره…
رمان شالوده عشق پارت 2511 سال پیشبدون دیدگاه درست یک قدم مانده، در حمام باز شد و هیلدا جیغ کشان بیرون پرید. -چه خبره اینجا؟ هـین شما کی هستید تو اتاق خواب…
رمان شالوده عشق پارت 2501 سال پیشبدون دیدگاه شایان آچمز شده و من با تشکر خیره هیلدا شدم. در گذشته هر زمان که مجبور به جمع کردن خطاهای گندم میشدم، حس میکردم…
رمان شالوده عشق پارت 2491 سال پیش۱ دیدگاه -باز کن این درو حرومزاده. باز کن. زن منو اینجا قایم کردی؟ آره حرومی؟ باز کن بهت میگم تا ساختمونو روی سرت خراب نکردم مرتیکه! …
رمان شالوده عشق پارت 2481 سال پیشبدون دیدگاه -خوشحالم که اون همه تنهایی بالاخره یه نقطهی پایانی داشت! -منم کم تنهایی نکشیدم اما میدونی راستش تو برای من مثله یه جعبه جادویی و خیلی…
رمان شالوده عشق پارت 2471 سال پیشبدون دیدگاه آه برادر بیچارهی من… -بعد مرگ مامان و بابا یه الدنگ به تموم معنا شدم. هیچی برام ارزش نداشت. زنی رو از دست داده بودم…
رمان شالوده عشق پارت 2461 سال پیشبدون دیدگاه -منظورت چیه؟! لب گزید و به سختی ادامه داد. -منظورم چیه؟ خب اگر بخوام دقیق بگم وقتی با مامانم تنها شدیم، سکوت زیاد خونه…
رمان شالوده عشق پارت 2451 سال پیشبدون دیدگاه نمیدانستم باید چه بگویم که آرام بگیرد و قطعاً اگر من هم جای او بودم، عذاب وجدان خِرم را میگرفت. -اتفاقیه که افتاده. سعی…
رمان شالوده عشق پارت 2441 سال پیشبدون دیدگاه با لبخند پشت دستم را نوازش کرد و خیره به نقطهای نامعلوم و در حالی که مشخص بود ذهنش مشغول سیر و و سفر در…
رمان شالوده عشق پارت 2431 سال پیشبدون دیدگاه -ولی بعضی وقت ها با وجود خانوادهام تنهایی خرِ آدمو ول نمیکنه. وقتی دوتا آدم همو دوست نداشتن باشن، همو درک نکنن ولی خیلی بیمنطق با…
رمان شالوده عشق پارت 2421 سال پیشبدون دیدگاه -شمیم بیدار شدی؟ با صدای رادان بلند شدم و در اتاق را باز کردم. -سلام بیدارم. به طرفم چرخید و…
رمان شالوده عشق پارت 2411 سال پیشبدون دیدگاه پوزخند بزرگی روی لب هایم نشست و صدای نفس های عمیقم درگوش هایم میپیچید. مغزم در حال هشدار دادن بود و عزم راسخی که ناگهان…