رمان اردیبهشت پارت ۶۹

۵ دیدگاه
    سوال ناگهانی ملی خانم … سیبک گلوی فراز بالا و پایین غلتید ، برای چند لحظه نمی دونست چی بگه .   – می گی به دختر من…

رمان اردیبهشت پارت ۶۳

۳ دیدگاه
    *** شونزده … هیفده … هیجده … نوزده … بیست ! سرشو از آب بیرون آورد و با نفس بلند و عمیقی هوا رو درون ریه هاش فرو…

رمان اردیبهشت پارت ۶۲

۱ دیدگاه
    – اسکل تویی که قدرت ذهن رو دستکم گرفتی ! یکی هست ته یک روستای دور افتاده و بدون امکانات … احساس خوشبختی می کنه ! چرا ؟…

رمان اردیبهشت پارت ۶۱

۱ دیدگاه
    انگشت شصتش رو کشید روی لبِ پایینی آرام .   آرام سرش رو کنار کشید ، اضطراب راه گلوشو درهم فشرده بود . عضلاتِ بدنش رو از روی…

رمان اردیبهشت پارت ۶۰

۳ دیدگاه
  فصل پونزدهم :   سوم خرداد بود و هوا هنوز خنکای اردیبهشتی که گذشته بود رو با خودش داشت .   فراز سوار تاکسی فرودگاه … کمی شیشه رو…

رمان اردیبهشت پارت ۵۹

۳ دیدگاه
    قلب آرام داشت از جا کنده می شد ، هجوم اشک رو پشت پلک های داغش حس کرد . دلتنگیش برای کیمیا باز اوج گرفت … ولی نه…

رمان اردیبهشت پارت ۵۷

۱۷ دیدگاه
      – آجی … برگشتی خونه بلاخره ! دلم برات قد یه نخود شده بود !   آرام برادرش رو توی بغلش گرفت و روی موهای کوتاهش رو…

رمان اردیبهشت پارت ۵۶

۱ دیدگاه
    توی چشمهای ملی خانم برق ملایمی نشست که برای آرام خوشایند نبود … حسی بود ، انگار مصالحه بود … آتش بس بود !   – ازش دل…

رمان اردیبهشت پارت ۵۵

۱ دیدگاه
    سرش رو باز پایین انداخت ، بسیار سعی می کرد نگاهش با نگاه فراز تلاقی نکنه … بر خلاف فراز که هنوز لب به چیزی نزده بود و…