رمان اردیبهشت پارت ۶۹3 سال پیش۵ دیدگاه سوال ناگهانی ملی خانم … سیبک گلوی فراز بالا و پایین غلتید ، برای چند لحظه نمی دونست چی بگه . – می گی به دختر من…
رمان اردیبهشت پارت ۶۸3 سال پیش۱ دیدگاه دست های ملی خانم از حرکت ایستاد … نفس عمیقی کشید … بعد گفت : – نه … من باید بیفتم به دست و پات ! ……
رمان اردیبهشت پارت ۶۷3 سال پیش۶ دیدگاه آرام مجبور شد بایسته … دستش رو عقب کشید ، بی حوصله گفت : – اه … چیه ؟ – کجا داری می ری ؟ …
رملن اردیبهشت پارت ۶۶3 سال پیشبدون دیدگاه لرزشی خفیف و هیستریک عضله های صورت فراز رو سفت و منقبض کرده بود . نفس تندی کشید و به سختی گفت : – چی شده ؟ … باز…
رمان اردیبهشت پارت ۶۵3 سال پیشبدون دیدگاه فصل شانزدهم : بعد از مدتها باز هم خواب مجید رو دید … خیلی گنگ و مبهم . توی خوابش با همدیگه وسط یک دشتِ یک دست…
رمان اردیبهشت پارت ۶۴3 سال پیشبدون دیدگاه سهره پوزخندی زد : – اوه … جدی ؟ … پس معلومه خیلی هم بی خبر نیستی ! … حالا نظرت چیه ؟ فراز چیزی نگفت…
رمان اردیبهشت پارت ۶۳3 سال پیش۳ دیدگاه *** شونزده … هیفده … هیجده … نوزده … بیست ! سرشو از آب بیرون آورد و با نفس بلند و عمیقی هوا رو درون ریه هاش فرو…
رمان اردیبهشت پارت ۶۲3 سال پیش۱ دیدگاه – اسکل تویی که قدرت ذهن رو دستکم گرفتی ! یکی هست ته یک روستای دور افتاده و بدون امکانات … احساس خوشبختی می کنه ! چرا ؟…
رمان اردیبهشت پارت ۶۱3 سال پیش۱ دیدگاه انگشت شصتش رو کشید روی لبِ پایینی آرام . آرام سرش رو کنار کشید ، اضطراب راه گلوشو درهم فشرده بود . عضلاتِ بدنش رو از روی…
رمان اردیبهشت پارت ۶۰3 سال پیش۳ دیدگاه فصل پونزدهم : سوم خرداد بود و هوا هنوز خنکای اردیبهشتی که گذشته بود رو با خودش داشت . فراز سوار تاکسی فرودگاه … کمی شیشه رو…
رمان اردیبهشت پارت ۵۹3 سال پیش۳ دیدگاه قلب آرام داشت از جا کنده می شد ، هجوم اشک رو پشت پلک های داغش حس کرد . دلتنگیش برای کیمیا باز اوج گرفت … ولی نه…
رمان اردیبهشت پارت ۵۸3 سال پیش۲ دیدگاه آرام ناباور لب زد : – فراز ! – نفس فراز ؟! آرام بلافاصله تماس رو قطع کرد … . داشت دیوونه می شد…
رمان اردیبهشت پارت ۵۷3 سال پیش۱۷ دیدگاه – آجی … برگشتی خونه بلاخره ! دلم برات قد یه نخود شده بود ! آرام برادرش رو توی بغلش گرفت و روی موهای کوتاهش رو…
رمان اردیبهشت پارت ۵۶3 سال پیش۱ دیدگاه توی چشمهای ملی خانم برق ملایمی نشست که برای آرام خوشایند نبود … حسی بود ، انگار مصالحه بود … آتش بس بود ! – ازش دل…
رمان اردیبهشت پارت ۵۵3 سال پیش۱ دیدگاه سرش رو باز پایین انداخت ، بسیار سعی می کرد نگاهش با نگاه فراز تلاقی نکنه … بر خلاف فراز که هنوز لب به چیزی نزده بود و…